" 𝗦𝗵𝗼𝗼𝘁 | 33 "

362 63 5
                                    

" پارت 33 : شلیک "

2022.05.28

ویلای ایتالیای کیم نامجون/ساعت 10:13 صبح

"متاسفم نامجون، ولی منم گفتم من همین الانش هم فروختمش!" فیلیپ گفت و دوباره نگاهی به سر تا پای جین انداخت.

نامجون از حرص دندون قروچه ای کرد و اینبار محکم به بازوی فیلیپ چنگ انداخت:" ✯ هی مرد،ما با هم یه قراری داشتیم که حالا کنسل شده و من تمام خسارت‌شو میدم،پس دیگه مشکل چیهه؟! "

فیلیپ لبخندی به لب آورد:"ولی دلیل کنسل کردن معاملت باهام قابل قبول نیست کیم نامجون، *اشاره‌ای به جین کرد* فکر نکنم اونقدری که تو گفتی مریض باشه و به درد زیرخوابی هم نخوره! "

با تموم شدن حرف های فیلیپ، نامجون نگاهشو به جین دوخت که با لبخندی ناباورانه و چشم های اشکی، توی فاصله‌ی چند قدمی ازش، بهش چشم دوخته بود.

" ✯ من..." نامجون خواست چیزی بگه که فیلیپ مانع شد:
"هی پسر، چرا همه چیو سختش میکنی؟ها؟ بزار فقط اونو تحویل صاحبش بدم و تموم،طرف انقدی عجله داره که باهام تا اینجا اومده باشه"

نامجون و جین، ناخودآگاه نگاهی به ورودی ویلا انداختن، ولی کسی رو ندیدن.
" ✯ اون حرومی اینجاست؟ کیههه؟! "
"هی هی، آروم باش، بیرون تو ماشین منتظره...در واقع منتظر جین! "

جین هیچی نمی‌گفت و فقط به مکالمه غیرواقعی رو به روش گوش میداد...واقعا داشتن از فروختن اون حرف میزدن؟

" ✯ چقد پرداخت کرده؟ دو برابرشو میدم، فقط بگووو اون عوضی چقد واسه جین دادهه! "
"ببین مرد، برعکس تو من سر معاملاتم میمونم و زیرشون نمیزنم،طرف قرداد هم اونقدری پرداخت کرده که از فرستادنش به دبی منصرف بشم"

جین چشم هاشو ریز کرد،یعنی دیگه قرار نبود بره دبی؟ولی کی بخاطرش اینهمه خرج کرده بود؟ یونگی؟ پدرش؟ نه،اینجوری فکر نمی‌کرد...اونا حتی از این ماجرا خبر هم نداشتن، چه برسه بخوان جلوشو بگیرن.

نامجون کلافه دستاشو لای موهاش کشید و چند قدم از فیلیپ فاصله گرفت:" ✯ پس من لعنتی باید چی کار کنممم؟!"
"سادس، من نمیدونم چرا انقد خودتو اذیت میکنی نام،فقط بدش به من و همه چی تموم میشه و تو هم به چیزی که قرار بود، میرسی"

جین دوباره لبخند غمگینی زد:" # پس علاوه بر اینکه بیماریمو بهانه کردی و در مورد زیرخواب بودنم با این حرومی حرف زدی، از فروختنم هم به یه چیزی میرسی؟ واقعا کیم نامجون؟! "جین با خودش گفت.

نامجون کمی صداشو پایین تر آورد و طوری که فقط فیلیپ بشنوه گفت:" ✯ من دیگه هیچ اهمیت فاکی به اون زمین های لعنتی نمیدم، فقط کاری به کار جین نداشته باش فیلیپ! "

𝗕𝗔𝗖𝗜𝗔𝗠𝗜 | ɴᴀᴍᴊɪɴ | ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang