" پارت 3 : خیانت "
2022.06.21
بخش جنوبی ساختمان متروکه متروپل/ساعت 23:11
کمی سرشو جلوتر برد که باعت شد جین خودشو عقب تر بکشه و زمزمه کرد " ✯ Sei proprio carina (تو خیلی زیبایی) کیم!"جین که متوجه حرف نامجون نشده بود با چشمای گشاد شده گفت:" # ببخشید؟"
نامجون لبخند چال داری، که کمتر کسی ازش دیده بود زد و دوباره فاصلشونو زیاد کرد:" ✯ گفتم ممنونم"
:" ✫ è lo stesso, signore kim.(همینطوره جناب کیم) "
همه به سمت صدا برگشتن...مردی با قد متوسط که سر تا پا سیاه پوشیده بود، به سمت جایی که جین و نامجون ایستاده بودن میرفت.
جین با حیرت داد زد:" # یونگی هیونگ؟!!"
••••••••••••••••••••
[فلش بک/جت شخصی کیم یونگی/ساعت 20:35]
با قطع کردن تماسش مردی جلو اومد:
"قربان تا نیم ساعت دیگه به سئول میرسیم"
" ✫ خوبه، همه چی آمادس؟ "
"بله قربان"یونگی لیوان وودکاشو تکون داد و به یخ های توی لیوان که داشتن کم کم آب میشدن نگاه کرد:" ✫ Aspettami, Kim. (منتظرم باش کیم)!!"
••••••••••••••••••••
بخش جنوبی ساختمان متروکه متروپل/ساعت 23:15
یونگی آروم به سمت جین که در چند قدمی نامجون وایساده بود قدم برداشت و وقتی بهش رسید دستشو دور گردنش انداخت:" ✫ دونسنگ، دلت برام تنگ نشده بود؟ "
" # کی برگشتی؟"
" ✫ شاید یک ساعته؟"هان سون از اونطرف بهشون اضافه شد:" - یونگی؟! تو اینجا چی کار میکنی؟"
" ✫ عااایش پدر، دوباره که خرابکاری کردین،دونسنگ من چقد باید تاوان بی کفایتی شما رو بده؟ "
نامجون از تعجب ابرویی بالا انداخت.
هان سون محکم شونه یونگی رو گرفت و پیچوندش:" - پسره گستاخ...با چه حقی با پدرت اینجوری صحبت میکنی؟!"" ✫ به همون راحتی که برای اینکه از شرم خلاص شی فرستادیم ایتالیا!"
حالا همه نگاه ها روی هان سون بود...
هان دوباره فشار محکمی به شونه یونگی وارد و بعد محکم رهاش کرد و داد زد:" - بسه دیگه...کیم،سریع محموله تو بردار و برو، مهمونی دیگه تمومه!!"نامجون شونه ای بالا انداخت و برگشت که به سمت ماشین هاشون برگرده...
" ✫ جناب کیم،Un secondo.(یه لحظه)..."
هان سون خم شد دم گوش یونگی و آروم طوری که کسی نشنوه زمزمه کرد :" - شر درست نکن یون"
در مقابلش یونگی اصلا آروم جواب نداد و بلند، طوری که همه بشنون گفت:" ✫ شری در کار نیست پدر،جناب کیم عزیز میتونن به سلامت برن*نگاهی به تپه بخش جنوبی ساختمون انداخت*البته بدون کیف ها"
ESTÁS LEYENDO
𝗕𝗔𝗖𝗜𝗔𝗠𝗜 | ɴᴀᴍᴊɪɴ | ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇ
Fanfic[ کامل شده ] [ فصل اول ] « - پسر زیبایی دارید قربان،خیلی مراقبش باشید » • « - Sei proprio carina (تو خیلی زیبایی) کیم! » • « - Baciami(باچامی)! » • « - پس این زیباترین گناه من بود،" تو " زیباترین گناه منی... » • عشق؟ خب...وابستهات میکنه,ضعیفت میک...