" 𝗚𝗼𝗼𝗱 𝗕𝗼𝘆! | 29 "

440 69 7
                                    

" پارت 29 : پسر خوب! "

2022.05.27

ویلای ایتالیای کیم نامجون/ساعت 23:45 شب

بعد از اینکه با هزار زحمت سویان رو تو اتاق طبقه پایین خوابوند، و قانعش کرد که هیچ هیولایی قرار نیست از زیر تخت بیرون بیاد و بخورتش،آروم در رو پشت سرش بست و به سمت پله ها رفت...

نامجون با رسیدن به اتاق طبقه بالا،بدون در زدن در رو باز کرد و جین رو دید که روی تخت به پشت دراز کشیده:" ✯ که خیلی بزرگه، هم؟"

جین خندید:" # حالا من یه چیزی گفتم...سویان خوابید؟"
" ✯ آره، خوابوندمش" نامجون گفت و مشغول باز کردن دکمه های پیراهنش شد و بعدش شلوارشو در آورد و با باکسر روبه‌روی جین قرار گرفت.

جین روی تخت نشست و دستشو زیر چونه اش زد:" # هممم،دیدی گفتم خیلی بزرگه!"
نامجون سرشو کمی به پایین خم کرد و به لگنش نگاه کرد:" ✯ هست!"
جین دوباره خندید:" # مسخره..."

نامجون شلوار پیژامه شو پوشید و با بالا تنه لخت سمت تخت رفت:" ✯ اینکه صدای خنده هاتو می‌شنوم خیلی خوبه جینا!" گفت و روی تخت دراز کشید و دستش رو باز کرد تا جین توی بغلش جا بگیره...

جین دوباره دراز کشید، ولی اینار بین بازوهای نامجون بود و سرش روی بازوش قرار گرفته بود.

نامجون بوسه‌ای به پیشونی جین زد:" ✯ بخوابیم؟"
" # پس حرف های بزرگونه مون چی؟!"
نامجون با چشم های ریز شده نگاش کرد:" ✯ جدی که نیستی؟"
" # کاملا جدی ام!"

نامجون تو گلو خندید:" ✯ بخواب جینا"
" # یااا،باید به زبون بیارمش که میخوام باهات بخوابم کیم نامجون؟مغز فندقت خودش نمیفهمه؟!"

" ✯ بخواب جین، من قرار نیست باهات سکس کنم! "

" # عع؟...خب باشه" جین گفت و چشم هاشو بست و نامجون هم با دیدن این کارش،چشم هاشو بست.

کمی بعد جین کمی روی تخت تکون خورد:" ✯ انقد وول نخور" نامجون با چشم های بسته گفت و دست دیگه شو دراز کرد تا جین رو تو بغلش قفل کنه که با جای خالیش مواجه شد...

چشم هاشو باز کرد و جین رو دید که مشغول در آوردن تیشرتش بود:" # هووف، هوا واقعا گرمه"
" ✯ میدونم داری چی کار میکنی کیم سوکجین! " نامجون با نگاه خیره‌ای گفت.
" # پس آفرین بهت!" جین با نیشخندی جوابشو داد.

نامجون اینبار از جاش بلند شد و پشت سر جین قرار گرفت و از پشت بغلش کرد:" ✯ نمیخوام دوباره بهت آسیب بزنم" گفت و شونه ی پهن و سفید جین رو بوسید.

جین کمی سرشو خم کرد و لب های نامجون رو بوسید:" # میدونم" خواست سرشو بچرخونه که نامجون مانع شد و دوباره بوسه رو از سر گرفت...

𝗕𝗔𝗖𝗜𝗔𝗠𝗜 | ɴᴀᴍᴊɪɴ | ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇDonde viven las historias. Descúbrelo ahora