" 𝗦𝘂𝗻𝘀𝗲𝘁 𝘁𝗼𝗺𝗼𝗿𝗿𝗼𝘄 | 23 "

432 76 1
                                    

" پارت 23 : غروب فردا "

2022.05.26

تقاطع متروکه اتوبان سئول/ساعت 10:06 صبح

یونگی سرشو جلوتر آورد و کنار گوش جیمین آروم زمزمه کرد:" ✫ پس بیا بازی کنیم! "گفت و موقع عقب کشیدن،نوک زبونشو روی لاله گوش جیمین کشید.

بدن جیمین لرز کوچیکی کرد و بعد از عقب کشیدن یونگی،گوششو روی شونه اش کشید تا خیسی زبون یونگی رو از روی لاله گوشش پاک کنه:" ~ همم، پس میخوای بازی کنیم؟"

یونگی نیشخندی زد و دوباره از سر تا پای جیمین رو برانداز کرد:" ✫ شاید..." گفت و رو کرد به سمت افرادش:" ✫ حاضر بشین، برمیگردیم عمارتم!"
داد زد و برگشت تا به سمت ون بره که جیمین جلوشو گرفت:

" ~ هی هی،پس من چی؟"
یونگی به سمتش چرخید:" ✫ تو چی؟"
" ~ یعنی چی تو چی؟ تکلیف من چیه؟ هان؟!"

یونگی دوباره نیشخندشو روی لبش آورد:" ✫ تو هم باهام میای!" گفت و با گرفتن بازوی جیمین،اون رو همراه خودش، به سمت ون مشکی رنگش کشید.

•••••••••••••••••••

2022.05.27

ویلای ایتالیای کیم نامجون/ساعت 10:05

نامجون بعد از بیرون اومدن از سالن فرعی،به سمت جکسون که کنار ورودی عمارت ایستاده بود رفت.

جکسون با دیدن نامجون سری براش خم کرد:" ☼︎ قربان"
" ✯ وانگ،من دارم میرم توی حیاط، دکتر که بیرون اومد راهنماییش کن پیش من"
" ☼︎ حتما قربان" جکسون گفت و نامجون بعد از اینکه سری براش تکون داد،از ورودی گذشت و به سمت حیاط عمارت قدم برداشت.

آروم قدم میزد و به سمت حیاط پشتی عمارت میرفت.

با رسیدن به پشت عمارت،نزدیک میز و صندلی چوبی که اونجا بودش شد و روی یکی از صندلی ها نشست...چیزی نگذشته بود که جکسون رو به همراه دکتر که به سمتش میومدن دید.

دکتر بالای سر نامجون رسید:"جناب کیم"
نامجون از روی صندلی بلند شد:" ✯ خب؟حالش چطوره؟"

دکتر طبق عادتش، دوباره عینکشو مرتب کرد و بعد از صاف کردن گلوش شروع کرد:"تب بدنشون کاملا پایین اومده و شرایطشون ثابت شده و..."

نامجون نزاشت ادامه بده و همینجوری که نگرانی تو صداش مشخص بود پرسید:" ✯ عفونتش چی؟خوب شده؟!"

دکتر بخاطر نگرانی نامجون لبخندی زد:"نگران نباشید،عفونت هنوز وجود داره، ولی بهتر شده...اما التهابی که داشتن خیلی تغییری نکرده،کرم هایی که براشون نوشتم رو تهیه نکردین؟"

نامجون کمی فکر کرد:" ✯ چرا ولی...خودم ترتیبشو میدم!"
"خوبه،اونموقع روند درمانیشون زودتر طی می‌شه،جای نگرانی نیست"

𝗕𝗔𝗖𝗜𝗔𝗠𝗜 | ɴᴀᴍᴊɪɴ | ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇKde žijí příběhy. Začni objevovat