_چیزی لازم نداری؟ دکتر گفت باید تقویت شی خیلی خوناز دست دادی .... یک هفته شده که اینجا خوابیدی عزیزم
جیمین بغض دار و نگران به بتاش گفت و سعی کرد نزنه زیر گریه.هوسوک بالاخره بعد از یه هفته به هوش اومده بود و جیمین بعد دیدن چشمای عسلی و زیباش که به واسطهی پلک پوشیده نبودن از خوشحالی تو پوست خودش نمیگنجید اما وقتی یونگی رو توی بیمارستان پیدا نکرد تا حدودی ذوقش کور شد.
البته ضربهی اصلی رو تو اون روز وقتی خورد که فهمید هوسوک تمایلی به حرف زدن باهاش نداره.
در واقع بتا از وقتی که چشم وا کرده و به هوش بود حتی کلمه ای صحبت نکرده و کاملا ساکت بود.
این جیمین رو میترسوند...ناامید از اینکه جوابی دریافت کنه به سمت تخت بتا رفت و با گرفتن دست زخمیش سعی کرد به اینکه ممکن بود هوسوکش رو از دست بده فکر نکنه.
هنوزم با یادآوری لحظه ای که خبردار شد هوسوک خونی و زخمی تو اتاق عمله، تنش میلرزید.
احساس میکرد اگر یکم دیگه به اون لحظات فکر کنه دوباره از شوک بیهوش میشه و ایندفعه یونگیای نخواهد بود که از افتادنش جسم بی جونش روی زمین جلوگیری کنه..._نمیدونم کی به خودش جرئت داده باهات اینکار رو بکنه هوسوکم
ولی الفامون پیداش میکنه
نگران نباش دیگه هیچ کس نمیتونه بهت صدمه بزنه...بیشتر از این نمی تونست زخم های روی صورت بتا و چشمای بی روحش رو تحمل کنه
پس بوسهی سطحی و سبکی رو لبای خشکیدهای هوسوک کاشت و از اتاق بیرون رفت.جفتش ضربهی بدی خورده بود و تا همین چند روز پیش با مرگ دست و پنجه نرم میکرد
اون زمان تنها خواستهی جیمین این بود که تموم زخمای تن بتاش رو بدن خودش انداخته بشه و پسرکش سالم و سلامت بازم جلوش بایسته و با گستاخی بهش بگه امگای سیریش...
خوشحال بود که جفتش سالمه.اینکه یکی از بالهاش بشکنه و تا آخر عمرش تو حسرت لمس کردن دوبارهش بمونه بدترین کابوسی بود که این دنیا میتونست براش تدارک ببینه.
قلب کوچیک امگا طاقت دوری جفت هاش رو نداشت.نمیتونست دنیای بدون اونا رو تصور کنه.
نمیتونست هوایی که خالی از بوی تن جفتاش بود رو تنفس کنه.
نمیتونست زندگی بدون اونا رو تحمل کنه.اون یه امگا بود...
امگایی که با وجود شخصیت خودساخته و قویش به این نیاز داشت زیر بال و پر جفتاش گرفته شه، امنیت رو بچشه و عشق رو تجربه کنه.انتظار داشت از احساسات و تن آسیب پذیرش محافظت کنن اما طی این مدت همه چیز به هم ریخته بود و جیمین با وجود ضعیف تر بودنش باید به تنهایی برای رابطهی سه نفرشون تلاش میکرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/316929474-288-k288366.jpg)
VOUS LISEZ
✻𝐎𝐱𝐚𝐥𝐢𝐬 [𝑺𝑶𝑷𝑬𝑴𝑰𝑵]✿*゚
Loup-garou𝑭𝒊𝒄: 𝑶𝒙𝒂𝒍𝒊𝒔 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑺𝒐𝒑𝒆𝒎𝒊𝒏_ 𝑵𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 _𝒕𝒆𝒂𝒌𝒐𝒐𝒌 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 3𝒔𝒐𝒎𝒆_ 𝒔𝒎𝒖𝒕 _ 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 _𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔𝒆_ 𝒎𝒑𝒓𝒆𝒈 خلاصه: هوسوک یه بتای تنها اما سرخوشه که به خودش قول داده تو زندگیش هیچ شریک تخمی ای رو...