part1

583 55 14
                                    

[پیشنهاد می‌کنم همراه پارت آهنگ Secret love از little mix رو گوش کنین.]

***

[When you hold me in the street...
"وقتی تو خیابون دسته منو میگیری...
And you kiss me on the dancefloor...
و در پیست رقص منو می‌بوسی...
I wish that it could be like that...
ای کاش میتونستیم اینجوری باشیم؛
Why can't it be like that? Cause I'm yours
چرا نمیتونیم اینجوری باشیم؟ چون من متعلق به توئم]

کوله‌اش روی میز گذاشت و بطری آبش رو از داخل کوله‌ی طوسی‌رنگش بیرون کشید.
سرما خورده بود ولی نمی‌تونست توی تمریناتش شرکت نکنه.
البته که تمرین‌هاش فقط یه بهونه بود؛ بهونه‌ای برای دیدنش...!

[We keep behind closed doors;
پشت درهای بسته موندیم؛
Every time I see you, I die a little more
هر بار که میبینمت، بیشتر میمیرم.]

ماسک مشکی‌رنگش رو پایین کشید و جرعه‌ای از آب خورد. سرد بود. گلوش رو اذیت کرد. بطری رو روی میز فلزی گذاشت و به سمت اعضا که در حال تمرین بودن، برگشت. روی میز نشست که نگاهش از آینه به خودش افتاد.
سمت تاریک سالن نشسته بود ولی باز هم چشم‌های گودرفته، صورت رنگ پریده و موهای نامرتبش مشخص بود. با دست‌هاش کمی موهاش رو مرتب کرد‌.
به وسط سالن، جایی که اون فرد ایستاده بود خیره شد. هودی آبی با جین مشکی رنگ پوشیده بود. موهای موج‌دارش روی صورتش ریخته بود که خواستنی‌ترش می‌کرد. با مهارت حرکت چین‌آپ* رو انجام می‌داد.

[Stolen moments that we steal as the curtain falls...
لحظه‌های عاشقانه‌ای که با هم داشتیم مثله یه پرده فرو ریخت...
It’ll never be enough;
این اتفاقات هرگز کافی نیست؛
It’s obvious you’re meant for me.
مشخصه که تو به من تعلق داری.
Every piece of you, it just fits perfectly.
هر تکه از تو، کاملا مناسب منه.]

ناخودآگاه لبخندی روی لب‌های خشک و ترک‌خورده‌اش که زیر ماسک پنهان شده بود، به‌وجود اومد.
قطره‌های عرق روی صورت و بالا تنه‌ی برهنه‌اش برق می‌زدن و باعث بیش‌تر نشون دادن برجستگی‌های بدنش می‌شد. بیش‌تر که دقت کرد متوجه قرمزی کوچیکی روی گردنش شد. لبخندش آروم از بین رفت.
تمرینشون به پایان رسید. هر یکی از اعضای باشگاه یه طرف روی زمین دراز کشیدن یا به یکی از دستگاه‌ها تکیه دادن.
تنها عضو سرپا بود. به‌طرف دختری که گوشه‌ی سالن با لبخند مهربونی ایستاده بود، رفت. پیرهن سفیدرنگ کوتاهی پوشیده بود که اندام ظریفش رو به زیبایی به رخ ناظران می‌کشید. موهاش رو که انتهاش رو موج‌دار کرده بود آزادانه دورش رها کرده بود و جلوش رو با دوتا گیره‌ی سفید رنگ جمع کرده بود.
یونا زیبا بود.
زیبا بود ولی این زیبایی درست مثل دست‌هایی بود که دور گردن جین حلقه شده بودن. دست‌هایی که هر با هربار نزدیک‌شدن اون دو نفر به‌هم تنگ‌تر از قبل می‌شد.
ولی جین محکوم بود.
محکوم به دیدن و حرف نزدن؛
محکوم به لبخند زدن درحالی که از درون درحال فروپاشی بود؛
محکوم به خوب نشون دادن حالش.

"Abditory"Where stories live. Discover now