Part30

77 22 9
                                    


- flashback -

هوسوک با چشم‌های ریز شده با دقت به پسر داخل عکس نگاه کرد و پوزخندی از دیدن شباهت‌هایی که با پدرش داشت، روی لب‌هاش نمایان شد. چشم‌های اون پسر دقیقا شبیه پدرش بود. چشم‌ها، لب‌ها، فرم صورت، شونه‌ها و حتی راه رفتنش شبیه اون مرد بود همون‌طور که عین اون مرد بی‌عرضه و بی‌بخار به نظر می‌رسید.
اون پسر از دید هوسوک جوری بیچاره بود که دلش نمی‌اومد آسیبی بهش بزنه، درست مثل پدرش!
بدون این‌که مردمک‌های سیاهش که هنوز به اون پسر خیره بودن رو به طرف جونگکوک بچرخونه، پرسید:
"اسمش چیه؟"

تموم تن جونگکوک هنوز بخاطر رابطه‌ی نه‌چندان آروم دقایقی قبلشون درد می‌کرد و می‌دونست خط چشمش بخاطر اشک‌هاش کاملا زیر چشمش رو سیاه کرده. پیراهنش رو حتی توی اون هوای سرد نپوشیده بود تا کبودی‌های دوست‌داشتنیش تموم وقت مقابل چشم‌های هوسوک باشه تا از دیدنشون مثل جونگکوک لذت ببره.
بالاخره خسته از تموم روز سروکله زدن با تهیونگ خودش رو روی کاناپه ول کرد و کام عمیقی از وید بین انگشت‌هاش گرفت و با بستن چشم‌هاش سعی کرد دوباره آرامش سلب شده‌ش رو پس بگیره.
وقتی اون کار رو قبول کرده بود، فکرش رو هم نمی‌کرد که مجبور بشه تموم روز یا حتی شب‌هاش رو مراقب اون بچه‌‌ی پولدار و لوس باشه. اون بچه فقط خیلی زیاد حوصله‌سربر و کسل کننده بود. بعد از شنیدن جواب رد از طرف سوکجین توی روز عروسیش، مدت زیادی مخفی موند و خودش رو توی الکل غرق کرد و تنها کسی که مجبورا کنارش موند، جونگکوک بود.
حتی نمی‌خواست به یاد بیاره که چند بار از جلوی در خونه‌ی سوکجین پیداش کرد یا حتی مجبور بود که گاهی اوقات دنبال سوکجین بیوفته و راجب حالش به تهیونگ خبر بده.
اون‌ها فکر می‌کردن واقعا رومئو و ژولیت بودن یا همچین چیزی؟ کاش حداقل عشقشون هم به همون کوتاهی بود تا جونگکوک این قدر بخاطرش اذیت نشه.
"پارک‌جیمین. زندگیش هم دقیقا عین اسمش حوصله‌سربره."

انگشت‌های دستش رو دونه دونه جلوی چشم‌های منتظر هوسوک بالا برد و ادامه داد:
"نه رابطه‌ی عشقی‌ای، نه ماجرای هیجان‌انگیزی، نه حتی سکسی! مطمئنم حتی یک‌بار هم دستش به سینه‌های یه دختر نخورده."

جونگکوک با بی‌حوصلگی زمزمه کرد و پک دیگه‌ای از وید گرفت.
هوسوک کمی بابت اون موضوع متعجب شد. انگار اون پسر زیاد هم به پدرش شباهت نداشت. پدرش اهمیتی به وضعیتش نمی‌داد و طبق غریزه‌ش حرکت می‌کرد. بخاطر همون بود که حالا پسر نامشروعی به نام پارک‌جیمین داشت که حتی از وجودش بی‌خبر بود.
"مادرش کجاست؟"

هوسوک پرسید و بالاخره جونگکوک رضایت داد به مرد کنارش نگاه کنه. دکمه‌های پیراهن مشکی‌رنگش که حتی موقع رابطه هم از تنش در نمی‌آورد تا جونگکوک از دیدن و لمس بدنش لذت ببره تا سینه‌هاش باز بود و موهای همیشه مرتبش حالا کمی بهم‌ریخته روی پیشونیش ریخته بود. طوری که روی صندلی نشسته بود و با پایی که روی پای دیگه‌ش قرار گرفته بود، به لپ‌تاپش نگاه می‌کرد باعث می‌شد عضو جونگکوک با تموم خستگیش یه رابطه‌ی دیگه رو تقاضا کنه.
"من برای پیدا کردن اون بازنده خیلی تلاش کردم. واقعا باید تمومش رو بدون جایزه بهت بدم؟"

"Abditory"Where stories live. Discover now