اتاق توی سکوت وهمآوری فرو رفته بود و تنها صدای برخورد قطرات آب با زمین به گوش میرسید.
تهیونگ جلو اومد و کنار بدن بیجون دختر ایستاد. صورتش رنگپریده بهنظر میرسید. روشنایی اتاق فقط بخاطر باز بودن در بود ولی توی نور کم هم لبهای کبود شدهاش مشخص بود. پیرهن موردعلاقهاش با رنگ قرمز تزیین شده بود و فقط تیکهی کوچیکی از اون رنگ سفید باقی مونده بود. آروم روی زمین نشست و دستش رو روی صورت دختر گذاشت.
"یونا؟!"سرش رو پایین برد و با دقت توی چشمهاش خیره شد.
"چرا اینقدر سردی؟!"جین با شنیدن صدای تهیونگ به خودش اومد. چهار دست و پا به طرف یونا رفت و تهیونگ شوکه رو کنار زد. انگشت اشاره و وسطش رو روی گردن یونا گذاشت. نبضش نمیزد. بدنش سرد بود و با چشمهای بازی که به جای نامعلومی خیره بود، دراز کشیده بود. روی تموم بدنش اثرات ضربه، خون و کبودی بود و شکم و سینهاش به وسیله ضربات پیدرپی چاقو زخمی شده بود.
با ترس عقب کشید و به کمک دستهاش خودش رو از بدن یونا دور کرد. صدای تحلیل رفتهی تهیونگ از پشت سرش شنید.
"اون دختر چیکار کرده بود؟!"جلو اومد و صورتش روبهروی جین قرار گرفت.
"اون دختر چیکار کرده بود که اونم درگیر نحسی خودت کردی؟! یونا چیکارت کرده بود که کشتیش؟!"عرق سردی روی کمر جین نشست. جین خودش هم نمیدونست چیکار کرده؛ چرا اونجاست یا چرا بدن بیجون دوست دختر نامزد سابقش، غرق در خون کنار اون بود.
وقتی خودش هم از چیزی خبر نداشت، نمیتونست جوابی به پسر مبهوت روبهروش بده.
نگاهش رو به چشمهای تهیونگ داد. رگهای قرمز عصبانیت چشمهاش حتی از پشت پردهی اشکی که چشمهاش رو محاصره کرده بود مشخص بود.
تهیونگ خشمگین جلو اومد و یقهی جین رو توی مشتش گرفت. توی صورتش داد زد:
"عذابی که به من میدادی بس نبود؟! وضعیت الانم به اندازهی کافی روحت رو ارضا نمیکرد؟!"نتونست حرفی بزنه؛ نتونست حرکتی کنه؛ نتونست از خودش دفاع کنه.
وقتی مشت اول تهیونگ سمت چپ صورتش نشست و بدنش روی زمین افتاد، مبهوت دستش رو روی صورت دردناکش گذاشت. این اولین باری بود که تهیونگ میزدش.
بغض به گلوش چنگ زد. باز هم یکطرفه قضاوت شده بود؛ باز هم مقصر شناخته شده بود؛ باز هم گوشی برای شنیدن حرفهاش نبود. براش جالب بود که هر بار مرد روبهروش باعثش بود. اینبار حتی سعی نمیکرد تنفر توی چشمهاش رو پنهون کنه.
باز هم مثل همیشه، آدم بد قصه، جین بود.
آروم به کمک دستهاش بلند شد اما قبل اینکه کامل تعادلش رو بدست بیاره مشت بعدی سمت بعدی صورتش زده شد. دستش رو محافظ بدنش گرفت تا ضربهی بیشتری نخوره. ضربهی بعدی به کتفش برخورد کرد. اینبار دستش کمکی نکرد و با صورت روی زمین فرود اومد. خون توی دهنش رو تف کرد. ضربات پیدرپی روی تن بیجونش وارد میشد ولی حق هیچ اعتراضی نداشت.
جین همیشه برای کارهای نکردهاش تنبیه میشد. برای مثال تنبیه شدن از طرف مادرش برای اینکه ناخواسته بهدنیا اومده بود.
لبهاش رو روی هم فشرد مبادا صدایی از بین لبهاش خارج بشه تا تهیونگ رو عصبیتر کنه.
"تهیونگ!"
YOU ARE READING
"Abditory"
Fanfiction"بوسههای ما هیچ وقت از قلبهایی که لمسشان کردهاند، پاک نمیشوند." •°|Couple: taejin, yoonmin °•|written by: felora •°|genre:criminal, Angst, mystery °•|introduction : [جین نمیدونست کجاست یا چه اتفاقی براش افتاده؛ فقط وقتی بهخودش اومد که جنازهی...