part15

129 49 50
                                    

از قسمت *** به بعد آهنگ Home-Aoris ft. Åte رو پخش کنین:)
•°•°•°•°•°•

با دقت بار دیگه به فیلمی که پسر براش فرستاده بود، خیره شد. قطعا یک‌ساعت دیدن یک ویدیو چند دقیقه‌ای وقتی روی توالت نشسته باشی، عادی نیست. البته نه تا وقتی که اسمت کیم نامجون باشه.
نامجون اخمی کرد و با زوم کردن دوربین روی دست فردی که اول همراه مقتول وارد زیرزمین شد، خیره شد. با دیدن لکه‌های قرمز غیرطبیعی روی آرنج و ساق دست‌‌های فرد، اخمی کرد و از صفحه‌ی گوشیش عکسی گرفت.
با ذخیره کردن عکس و فرستادنش برای جیمین، سرش رو بالا آورد و ورزشی به گردن خشک شده‌اش داد. نفس عمیقی کشید که بوی بدی که داخل توالت پیچیده بود وارد بینیش شد و باعث شد صورتش رو جمع کنه.
از توالت بیرون رفت و شماره پرستار جو رو گرفت.
"ویدیوها آماده‌ان؟"

صدای پرستار با مکث کوتاهی توی گوشش پیچید.
"بله آقای کیم. توی اتاق چهارصد و چهار هستم."

سرش رو بالا آورد و همزمان با قطع کردن تلفن به سمت اتاق چهارصد و چهار رفت. وارد اتاق شد و با دیدن پرستار جو سری تکون داد و تشکر مختصری کرد.
"ممنون از کمکتون. می‌تونین مرخص بشین."

پرستار مسن لبخندی زد و آروم کنار نامجون رفت.
"بعضی وقت‌ها به عمه‌ی پیرت هم سر بزن جون."

و بدون این‌که اجازه بده نامجون چیزی بگه از اتاق خارج شد. نامجون جلو رفت و پشت میز نشست و به صفحه‌ی روشن لپ‌تاپ خیره شد.
پرستار جوونی که داخل اتاق بود، جلو رفت و صندلی طرف دیگه‌ی میز رو بیرون کشید و روبه‌روی نامجون نشست.
نامجون نگاهش رو به پرستار داد‌. چشم‌هاش روی لرزش دست‌های پرستار و مردمکش که یک‌جا ثابت نبودن، چرخید. پرستار انتهای موهای بلند و مواجش که انگار چندین روز شسته نشده بودن رو دور انگشت‌هاش پیچوند و بلافاصله عینک گرد و بزرگش که نصف صورتش رو پوشیده بود با پشت دستش، جابجا کرد.
نامجون نفس عمیقی گرفت و با گذاشتن گوشی جلوی پرستار پرسید:
"برای شروع بهم بگو که این قرمزی پوست یک نوع بیماریه خاصیه؟"

پرستار گوشی رو برداشت و با دقت به فردی که داخلش بود خیره شد. بعد از کمی فکر کردن سرش رو به نشونه تایید تکون داد.
"بله این یک نوع پسوریازیس. توی عکس کاملا مشخص نیست ولی احتمال می‌دم پسوریازیس پلاکی یا پسوریازیس اریترودرمی باشه."

نامجون تا تکیه دادن آرنج‌هاش به میز جلو رفت و گوشی رو به سمت خودش کشید. انگشت‌هاش رو بهم گره زد و با گذاشتن چونه‌اش روی دست‌هاش ادامه داد:
"شما ادعا کردین که دو روز قبل یعنی روز حادثه، دیدین که کیم‌سوکجین از اتاقش خارج شده."

دختر با لحنی که دستپاچگی درونش مشهود بود، جواب داد:
"بله اطراف ساعت یازده از اتاقش خارج شد و ساعت دو به اتاقش برگشت."

"Abditory"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora