part4

993 140 9
                                    


ب

ا رسیدن پشت در صداش رو توی گلو صاف‌کرد و گفت:

+ سرورم جئون جونگ‌کوک هستم.

_ بیا تو کوکی...

پلک‌هاش رو فشار‌داد و زیر‌لب «زهرمار و کوکی» زمزمه‌کرد و وارد‌شد ولی خب مثل این‌که وارد شدنش زیاد ایده خوبی نبود، شایدم تصویر نقش بسته جلوی چشم‌هاش زیادی برای ذهن پاک و چشم‌های مقدسش مستهجن‌بود.

تهیونگ لخت از سمت‌شکم روی تخت‌کوچکی پوشیده‌شده با ساتن سلطتنی دراز کشیده‌بود و بدن طلایی‌رنگش رو با سخاوت در معرض دید چشم‌های بقیه گذاشته‌بود. موج موهای مواجش توسط تاجی طلایی رنگ مزین به یاقوت‌های سرخ مهار شده‌بود. جونگ‌کوک مسخ تصویر مقابلش بود اونقدر که حتی متوجه پوزخند پر تمسخر تهیونگ‌نشه.

_ کوکی بیا این‌جا من‌رو با نگاهت قورت‌نده.

با حرف تهیونگ چشم‌هاش رو توی حدقه چرخوند و سمت تهیونگ پاتند‌کرد و متوجه‌ی شخص جدیدی توی اتاق‌شد. پسری با موهای طلایی و لب‌هایی قلوه‌ای و چشم‌هایی که برق شیطنت‌شون باعث می‌شد کوک بخواد از کاسه درشون‌بیاره.

جیمین که نگاه‌خیره جونگ‌کوک رو روی خودش حس‌کرد سمت جونگ‌کوک رفت و دست‌ش رو سمت کوک‌گرفت. جونگ‌کوک دست پسر رو توی دست‌هاش اسیر کرد و تکون‌ریزی داد.

_ پارک‌جیمینم.

درسته خودش بود پسر دردسر‌ساز فرماندار همونی که توی بچگی دوبار با سنگ فرق‌سر جونگ‌کوک رو مورد عنایت خودش قرار داده‌بود. لبخند زورکی زد و فشار خفیفی به دست پسر وارد‌کرد و سری تکون‌داد.

جیمین بلند خندید و گفت:

_ هی لازم نیست انقدر فیک بخندی فهمیدم ازم خوشت نمیاد .

کوک که دید شرایط کاملا مناسبه برای این‌که خود عوضیش باشه زبونی به گوشه لبش‌زد و گفت:

+ آره خب ازتون متنفرم... نه نه صبر کن ... متنفرم نیستم آخه می‌دونی اونم یه حسه من دلم می‌خواد خرخره سرور عزیزم تهیونگ و شما رو بجوم.

جیمین لبخندش روی لبش ماسید و شوک‌زده به جونگ‌کوکی که سمت میوه‌ها می‌رفت چشم‌دوخت تهیونگ نیشخند کوچکی‌زد و گفت:

_ ساکت‌شید.

سمت کوک‌رفت، جونگ‌کوک بدن طلایی رنگ پرنس رو از نظر گذروند و لب‌زد:

+ بهتر نیست یه‌چیزی بپوشی؟ هوا سرده.

_ از دیدن تن‌لخت من خوشت‌نمیاد جئون؟

جونگ‌کوک گوشه لب خودش  رو اسیر دندون‌هاش‌کرد و فشار خفیفی به گوشه لبش آورد و بعد خم‌شد توی گودی گردن تهیونگ و زیر گوشش لب‌زد:

RedBlood(kookv)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang