#Part 15

885 96 7
                                        

تهیونگ گیج پلک‌زد شوکه و ناباور گفت:

_ چی می‌گی هوسوک؟ مگه می‌شه؟

هوسوک درمونده سری تکون داد و به مردمک‌های خونی جونگ‌کوک چشم دوخت.

_ دستور پدرتونه سرورم، کل قصر آماده باشن و افراد عالیجناب رمبیگ هم برای کمک اومدن.

جونگ‌کوک پلک‌عصبی زد، افراد برادرش می‌شناختنش، چطور می‌تونستن نشناسنش وقتی اون  جانشین ارباب‌شون بود.

_ عالیجناب رمبیگ؟

با زمزمه شوکه تهیونگ بهش نگاه‌کرد، اوه برادرش نگفته‌بود اون لرد سرزمین‌های شمالیه؟

تهیونگ از روی تخت بلند شد و نزدیک هوسوک ایستاد، سرانگشت‌های یخ‌زده‌ش رو پشت چشم‌هاش کشید و نالید:

_ منظورت از عالیجناب چیه؟ اون یه خون‌آشام بود که دستیارم شد.

هوسوک نگاهی به جونگ‌کوک انداخت:

_ رمبیگ لرد سرزمین شمالیه سرورم،

_ چی؟ پس چرا به من نزدیک شد؟ پدرم داره منو بهش می‌فروشه نه؟ برای قدرت بیشتر؟

تهیونگ تند تند و با عصبانیت گفت.

جونگ‌کوک پلک‌عصبی زد از اینکه برادرش دلیل تلاطم وجود اقیانوسش بود متنفر بود، آروم پشت سر پسر کوچک‌تر ایستاد از پشت به آغوش کشیدش، دست‌هاش رو دور شکم پسر حلقه کرد و فکش رو روی شونه‌اش قرار داد، بوسه ریزی زیر گوشش زد و گفت:

+ اقیانوس من این‌جام آروم‌باش، کسی نمی‌تونه تورو جایی ببره یا به کاری مجبورت کنه.

جونگ‌کوک سری برای هوسوک تکون داد تا بیرون بره، با بسته شدن در، تهیونگ نفس بی‌رمقش رو بیرون‌داد تلخ و خسته زمزمه‌کرد:

_ بیا فرار کنیم جونگ‌کوک.

آروم بین دست‌های جونگ‌کوک چرخید، صورت مرد رو با دست‌های یخش قاب گرفت و به مخمل سیاه چشم‌های جونگ‌کوک خیره‌شد.

جونگ‌کوک یکی از دست‌هاش رو پشت کمر پسر گذاشت و اقیانوسش رو بیشتر به تن خودش فشار داد، دست دیگه‌ش رو نوازش‌وار روی پوست لطیف صورت پسر حرکت داد و خیره به اقیانوس نگاهش زمزمه‌کرد:

+ به چی فکر می‌کنی پونه؟

_ به لب‌هات.

+ لب‌هام؟

نوک انگشتش رو روی لب‌های بوسیدنی جونگ‌کوک گذاشت و کشید.

_ اهوم، لب‌هات رو دوست‌دارم ابرِمَن.

جونگ‌کوک لب‌هاش رو فاصله داد سرانگشت اقیانوسش رو بوسید و شیفته زمزمه کرد:

+ چرا؟

تهیونگ به خاطر اختلاف قدی‌شون روی نوک پاهاش ایستاد و لب‌های بی‌قرارش رو روی لب‌های جونگ‌کوک گذاشت و نرم بوسید.

RedBlood(kookv)Where stories live. Discover now