_ من رو میگیری درسته؟
لبخند نرمی به صورت ترسیده تهیونگ زد و با گرفتن کمرش گفت:
_ من مراقبتم تهیونگ نترس.
_ جونگکوکم همین رو گفت ولی رهام کرد.
فشار بیشتر به کمر تهیونگ وارد کرد و اون رو جلوتر کشید به اندازه یکنفس فاصله.
_ من جونگکوک نیس ... آخ...
با چوبی که توی سرش خورده بود حرفش نصفه موند آروم برگشت و با جونگکوک لبخند به لب مواجهشد.
جونگکوک یکی از دستهاش رو به موهاش کشید و با لحن شرمندهای گفت؛
+ آخ، ببخشید چوبم خورد تو سرتون؟
تهیونگ نگاه از جونگکوک گرفت و کنار آب نشست نمیخواست براش شیفتگی کنه، جونگکوک توی اون لباس یشمی زیباترین چیزی بود که وجود داشت.
رمبیگ نگاهی به تهیونگ کرد و خطاب به جونگکوک گفت:
_ جاییت میخاره؟
+ آره بیا بخارونش.
_ ببین میزنم تو دهنتا.
جونگکوک نیشخندی زد و دوباره چوب رو تو سر رمبیگ زد.
+ اوه ساری بیبی دستم خورد باز.
_ یه بیبی نشونت بدم .
رمبیگ با اتمام حرفش سمت جونگکوک خیز برداشت و با گرفتن گردن جونگکوک فشار زیادی به گردنش داد
جونگکوک هم پاش رو بالا برد و به جایی که نباید کوبید.
+ بذار از پدری محرومت کنم تولهسگ.
آخ دردمند رمبیگ باعث شد تهیونگ از پروسه حواسپرت کنی بیرون بیاد و سمت رمبیگ بره.
_ حالت خوبه؟
رمبیگ نگاه شیطونی به برادرش انداخت و دوباره با مظلومیت به تهیونگ نگاهکرد و گفت:.
_ اگر ببوسیم.
تهیونگ از لحن لوس رمبیگ لبخندی زد و آروم خمشد تا گونه رمبیگ رو ببوسه، رمبیگ چشمهاش رو بست ولی بوسهای نصیبش نشد.
چشم باز کرد و دید لبهای تهیونگ کف دست جونگکوک فرود اومدن، درواقع دست جونگکوک بین لبهاب تهیونگ و گونهاش فاصله قرار دادهبود.
_ قسم میخورم دستت رو بشکنم.
جونگکوک نیشخندی زد و خطاب به تهیونگی که هنوز لبهاش کف دستش بودن گفت:
+ مزه دستم رو دوست داری؟
تهیونگ هولزده لبهاش رو فاصله داد و غرید:
_ دستت رو توی دهنم نکردهبودم که بخوام مزهاش رو بفهمم.
جونگکوک لبخند شیفتهای زد و گفت:

VOUS LISEZ
RedBlood(kookv)
Fanfiction+ اسمت چیه؟ _ جونگکوک. + البته که برام مهم نیست صرفا... _ آره خب صرفا چون یه چیزی مثل کرم تو وجودتون میلوله پرسیدین سرورم.