#part12

888 104 18
                                        

_ من رو می‌گیری درسته؟

لبخند نرمی به صورت ترسیده تهیونگ زد و با گرفتن کمرش گفت:

_ من مراقبتم تهیونگ نترس.

_ جونگ‌کوکم همین رو گفت ولی رهام کرد.

فشار بیشتر به کمر تهیونگ وارد کرد و اون رو جلوتر کشید به اندازه یک‌نفس فاصله.

_ من جونگ‌کوک نیس ... آخ...

با چوبی که توی سرش خورده بود حرفش نصفه موند آروم برگشت و با جونگ‌کوک لبخند به لب مواجه‌شد.

جونگ‌کوک یکی از دست‌هاش رو به موهاش کشید و با لحن شرمنده‌ای گفت؛

+ آخ، ببخشید چوبم خورد تو سرتون؟

تهیونگ نگاه از جونگ‌کوک گرفت و کنار آب نشست نمی‌خواست براش شیفتگی کنه، جونگ‌کوک توی اون لباس یشمی زیبا‌ترین چیزی بود که وجود‌ داشت.

رمبیگ نگاهی به تهیونگ کرد و خطاب به جونگ‌کوک گفت:

_ جاییت می‌خاره؟

+ آره بیا بخارونش.

_ ببین می‌زنم تو دهنتا.

جونگ‌کوک نیش‌خندی زد و دوباره چوب رو تو سر رمبیگ زد.

+ اوه ساری بیبی دستم خورد باز.

_ یه بیبی نشونت بدم .

رمبیگ با اتمام حرفش سمت جونگ‌کوک خیز برداشت و با گرفتن گردن جونگ‌کوک فشار زیادی به گردنش داد

جونگ‌کوک هم پاش رو بالا برد و به جایی که نباید کوبید.

+ بذار از پدری محرومت کنم توله‌سگ.

آخ دردمند رمبیگ باعث شد تهیونگ از پروسه حواس‌پرت کنی بیرون بیاد و سمت رمبیگ بره.

_ حالت خوبه؟

رمبیگ نگاه شیطونی به برادرش انداخت و دوباره با مظلومیت به تهیونگ نگاه‌کرد و گفت:.

_ اگر ببوسیم.

تهیونگ از لحن لوس رمبیگ لبخندی زد و آروم خم‌شد تا گونه رمبیگ رو ببوسه، رمبیگ چشم‌هاش رو بست ولی بوسه‌ای نصیبش نشد.

چشم باز کرد و دید لب‌های تهیونگ کف دست جونگ‌کوک فرود اومدن، درواقع دست جونگ‌کوک بین لب‌هاب تهیونگ و گونه‌اش فاصله قرار داده‌بود.

_ قسم می‌خورم دستت رو بشکنم.

جونگ‌کوک نیشخندی زد و خطاب به تهیونگی که هنوز لب‌هاش کف دستش بودن گفت:

+ مزه دستم رو دوست داری؟

تهیونگ هول‌زده لب‌هاش رو فاصله داد و غرید:

_ دستت رو توی دهنم نکرده‌بودم که بخوام مزه‌اش رو بفهمم.

جونگ‌کوک لبخند شیفته‌ای زد و گفت:

RedBlood(kookv)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant