جونگکوک نگاهش رو به شمعها داد و سرش رو به آرومی تکون داد. نیکی خوبهای زمزمه کرد و سمت در رفت.
_ وقت رفتنته جیمین، ما فردا برمیگردیم مواظب خودتون باشید.
تهیونگ کنار جونگکوک ایستاد و گفت:
_ من میرم بدرقشون کنم خب؟
جونگکوک سری تکون داد و تهیونگ همراه جیمین و نیکی بیرون رفت.
جونگکوک دستش رو روی قلب دردناکش گذاشت و با برداشتن شمعها و روغن سمت اتاق رفت.
میزهای چوبی رو کنار گذاشت و شمعها رو کنار هم چید، با برداشتن گلبرگهای گل به نرمی روی تخت گذاشتشون و روغن رو کنار دستش گذاشت.
_ کوک؟
با شنیدن صدای تهیونگ پشت در ایستاد و گفت:
+ توی اتاقم بیا.
تهیونگ لبخندی زد و به آرومی سمت اتاق حرکت کرد نور ماه سرکشانه توی اتاق خزید بود و به تن گلبرگهای سرخ روی تخت بوسه میزد شمعهای زیادی روشن بود. دستی دور تن تهیونگ پیچید و بوی خوش یاس توی بینی پسر نشست.
جونگکوک به آرومی پسر رو بوسید و گفت:
+ ابر متاسفه که همینقدر ازش برمیاد برای اقیانوسش.
تهیونگ بین دستهای پسر چرخید و با قاب گرفتن صورتش گفت:
_ همین که ابر باشه برای وجود پونه کافیه و این قشنگترین عشقبازی تاریخ میشه زیر نور ماه و تن تو.
جونگکوک لبخند شیفتهای زد و لبهاش رو روی لبهای پسر قرار داد.
لبهای سردش رو روی لبهای گرم تهیونگ حرکت داد ، بیشتر به تهیونگ نزدیک شد و فاصله بدنهاشون رو به صفر رسوند، هر انحنایی بینشون حالا پر شدهبود.
لبهاش دور لببالایی تهیونگ حلقهشدن و مک محکمی به لب پسر زد و بعد لبپایینش رو بین حصار لبهاش کشید.
تهیونگ بیطاقت بود جونگکوک مکمحکمی به لب پایین تهیونگ زد و زبون خیسش رو روی لبهای تهیونگکشید و با لحن خماری گفت:
+ من برای داشتنت حریصترینم پونه.
تهیونگ لبهاش رو از هم فاصلهداد هر کلمه جونگکوک و لحن خمارش روی پوست تنش باعث میشد حس نیاز بیشتری توی وجودش ریشه بزنه.
توی دهن جونگکوک نفس کشید و زبونش اسیر لبهای جونگکوک شد.
زبون پسر رو محکم بین لبهاش گرفت و مکید ، بعد زبونهاشون درگیر رقص شدن و دور هم پیچیدن، جونگکوک کل دهن تهیونگ رو فتحکرد نقطه به نقطهاش رو.
با زبونش به دندونهای پسر ضربه زد، دندونهاش رو لمس کرد و بعد دوباره زبونش رو دور زبون پسر پیچید.

ESTÁS LEYENDO
RedBlood(kookv)
Fanfiction+ اسمت چیه؟ _ جونگکوک. + البته که برام مهم نیست صرفا... _ آره خب صرفا چون یه چیزی مثل کرم تو وجودتون میلوله پرسیدین سرورم.