جونگکوک نیمچه لبخند شیطانیزد، چینی بهبینی خوشتراششداد و گفت:
+ انگشتهام همچنین میلی ندارن پونه .
_ انقدر منو پونهصدا نزن.
+ چرا قلبت بیجنبهس؟
تهیونگ از دنیا بریده نگاهی حواله جونگکوک کرد و گفت:
_ میرم اتاقم شببخیر.
جونگکوک سری تکونداد و تهیونگبیرونرفت.
بهمحض بیرونرفتن تهیونگ سرشرو تویبالشت فروکرد و جیغخفهای کشید.
+ جئون فاکینگجونگکوک، قصر جای شکاره؟ اگه اون بچه میفهمید؟ ایششش فکرشم تنمرو میلرزونه احتمالا مجبورم میکرد کل سگای قلمرو رو جمع کنم بخورم.
سریتکونداد تا فکرهای مزخرفش از ذهنشپر بکشن، گوشها و مشام تیزش ندا از حضور پونهپشتدر میداد.
آرومدر رو بازکرد که با تهیونگو لبلوچه آویزونش مواجهشد، دلش میخواست اون صورت رو با دستهاش قابکنه و بچلونه ولی کمی بعد بهخودش نهیبزد که هی اون فقط قیافش گولزنه وگرنه شیطانمتحرکه.
+ چرا نرفتی اتاقت؟
_ میترسم بیاد سراغت.
+ هی پرنس، فراموش نکن تو محافظ من نیستی و اگر قرار باشه یکی از دیگری محافظتکنه اون منم نه تو بچه.
تهیونگ تخسو سریعگفت:
_ ولی منمیخوام ازت محافظتکنم کوکی!
جونگکوک "زهرمار و کوکی" زمزمهکرد و بلند خندید و بعد تویصورت پسرخمشد و بعد از پخش نفسهاش رویصورت گرگرفته تهیونگ گفت:
+اگر سایهشب بیاد، تو چطوری میخوای از من محافظتکنی تهیونگ؟ تو حتی از یهسگ هم میترسی پونهکوچولو!
تهیونگجلوتر رفت بهخاطر اختلاف قدی کوچیکی که داشتن تهیونگ کمی از جونگکوک کوتاهتربود ، قد تهیونگتا توی گردن جونگکوک میرسید. سرشرو توی گردنجونگکوکبرد و عطرسبزهو یاسهای برخواسته از گردن جونگکوک رو عمیقبوکشید و گفت:
_ اون تشنهس و خونمیخواد چه فرقی داره براش خون پونهکوچولو یا خون توی جئونجونگکوک؟ من خودمرو بهش پیشکش میکنم اگر این باعث بشه بهت نزدیک نشه جونگکوک.
جونگکوک با خمکردن صورتش بینیش رو به موهای پسر رسوند، عطر خاصی توی بینیش پیچید ، چیزی مثل سوزوندن گلبرگهای خوشبوی مگنولیا در حرارت آتش، خاص و وسوسهکننده که منشا اوندرست از موهای پونه پناهگرفته توی بغلش برمیخواست، عطر برخواسته از موهای تهیونگ و عطر تنش اونقدر مدهوش کنندهبود که جونگکوک حس میکرد لبهاش تبدیل به آهنشدن و موها و بدن تهیونگ آهنربا.
YOU ARE READING
RedBlood(kookv)
Fanfiction+ اسمت چیه؟ _ جونگکوک. + البته که برام مهم نیست صرفا... _ آره خب صرفا چون یه چیزی مثل کرم تو وجودتون میلوله پرسیدین سرورم.