part5

926 116 0
                                    

تهیونگ که از نزدیکی حاصل‌شده وحشت‌زده شده‌بود و نفس‌های تند جونگکوک رو به خوبی حس می‌کرد ترسیده لب باز‌کرد و گفت:

_ کوک.... چی.... شده؟

صدای‌ ترسیده‌ی تهیونگ مثل ناقوس مرگ توی گوش‌هاش پیچید و بوی ترس تهیونگ مشام تیزشده‌ش رو نوازش داد. با سر انگشت‌هاش فشار محکمی به کمر به اسارت کشیده تهیونگ وارد کرد. سرش رو از گردن تهیونگ بیرون کشید و مچ دست پسر رو اسیر دست‌های تنومند خودش کرد و به دنبال خودش تا توی اتاق کشید .

با وارد شدن به اتاق مچ تهیونگ رو پیچی داد و روی زمین مرمرین اتاق پرتش کرد. تهیونگ مچ دردمندش رو ماساژ داد و دهن بازکرد تا چیزی بگه ک جونگ‌کوک انگشت اشاره‌ش رو به نشونه‌ی تهدید بالا گرفت و با همه‌ی ضعفش لب زد:

+ تهیونگ...خواهش می‌کنم از این اتاق کوفتیت خارج نشو! خواهش می‌کنم تهیونگ...

عجز  توی صدای جونگ‌کوک برای تهیونگ مثل شکسته‌شدن  گرامافون مورد علاقه‌ش بود ، تکه‌ای از روحش رو خراش می‌داد. تهیونگ سری به نشونه‌ی تایید تکون داد و جونگ‌کوک از عمارت تهیونگ خارج شد .

بلند شد و نگاهی به خودش درون آیینه انداخت، نگاهش به آینه و ذهنش کمی دور تر درست جایی که جونگ‌کوک نفس می‌کشید ضلع شرقی قصر .

نور زرد و نارنجی رنگی ک از شعمدان‌های کنار دستش می‌تابید، بدن طلایی رنگش رو مثل یه گوی در آتش، درون آینه منعکس می‌کرد .

افراد قصر دم بر نمی‌آوردن که وحشت وجودشون رو به اسارت کشیده سمت تراس بزرگش قدم برداشت و به اطراف نگاهی انداخت. مردمک چشم‌هاش با دیدن جنازه‌ی زیر درخت لرزیدن. ترسیده قدمی به عقب برداشت و کمی بعد در تاریکی به سمت باغ دوید و با رسیدن به جنازه پلک‌های ترسیدش رو برای دقایقی رو هم قرار داد .

جنازه خشک و بی روح زیر درخت با دو حفره‌ی سرخ ضعف‌آور روی شاهرگش...

تا آخرین قطره‌ی خونش مکیده شده بود و جنازش مفلوک و در هم تنیده درست مثل یک تکه گوشت چروکیده زیر نور رقصان ماه رها شده بود .

زیاد طول نکشید ک آوایی موهوم و زیبا طنین اندازِ گوش‌هاش شد.

چندش‌آور بود درست مثل نوشیدن مایعی غلیظ از رگ‌های  زنده یک انسان در حال تقلا برای نجات جونش....

انسانی ک ضعف و دردش وجودش رو به سر دادن ناله‌ی ضعیف وادار کرده بود، ناله‌‌ای بی‌رمق و سوزناک که موبر تن تهیونگ راست می‌کرد .

دنبال منبع صدا گشت،  کنج‌های تاریک قصر رو از نظر گذروند.

یک قدم...دوقدم...سه قدم و موجودی بلند قامت روی سقف ضلع شرقی قصر جایی که جونگکوک نفس می‌کشید، پوشیده در لباسی سیاه که دنباله‌ش سقف‌های بلند قصر رو تحت شعاع قرار می‌داد و پسرکی در چنگالش خم شده بود و رو به مرگ....

RedBlood(kookv)Where stories live. Discover now