هر پارت یک وانشات📕
سناریو و وانشات های کوتاهی که ارزش فیکشن شدن دارن🗨️📌
🚨کپی از سناریو ها و نوشتن اون ها،به هر نوعی ممنوع🚨
‼️اینجا کاپل های مختلف،با هر ژانری میتونی پیدا کنی‼️
♥«کاپلی که ووت بیشتر میگیره، سناریو بیشتر ازش مینویسم.پس کاپل مور...
Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.
درب اتاق استراحت پرسنل با شتاب باز شد و سهون با هیجان خودش رو داخل انداخت سهون- کای چطوره بریم سیگار...
اما همین که نگاهش به صحنه ی مقابلش افتاد ، لال شد. کای کنار کیونگسو دراز کشیده بود همینطور که کمرش رو میمالید تا به خواب بره، اخم هاش درهم بود و انگشت اشارش بین بینی و لب هاش قرار داشت. با چشم های بد خلقش بهش هشدار میداد که اگر یک کلام دیگه حرف بزنه ، قطعا قراره اتفاق بد و ناخوشایندی بیوفته!! سهون به سرعت لب هاش رو بهم دوخت و فندکش رو از جیبش بیرون کشید. با اشاره بهش فهموند که "میخواد کمی خستگی در کنه و سیگار بکشه. ایا اون هم دوست داره همراهیش کنه؟!"
کای سرش رو با تایید تکون داد. خیلی اروم از کیونگسو کنده شد و بعد از اینکه ملحفه روش کشید، از اتاق بیرون زد. سهون اخرین نگاهش رو به کیونگسو که در بین انبوهی از کتابها، غرق در خواب بود، انداخت ، و پشت سرش درب رو بست و با اون همراه شد.چشم غره ی کای رو به جون خرید و بعد از اینکه لبخند دندون نمایی تحویلش داد، هر دو به سمت حیاط پشتی بیمارستان به راه افتادن.
سیگار اول به راحتی دود شد اما قبل از اینکه سهون نخ دوم رو اتیش بزنه گفت سهون- فکر نمیکنی باید بس کنی!؟
کای منظورش رو خوب میدونست. تقریبا هر روز این حرف هارو میشنید. البته نه از بهترین دوست مشترکشون "سهون"، بلکه از تمامی پرسنل بیمارستان.اما با این حال خودش رو به نفهمی زد
کای-چیو؟!
سهون پک عمیقی به سیگارش زد سهون- باید اجازه بدی کیونگسو کم کم روی پاهای خودش بایسته!
کای چشم هاش رو بست و جوابش رو با دود غلیظ سیگار داد سهون- هی! اصلا میدونی اون بیرون راجبش چی حرف میزنن؟!
عصبی شد اما همچنان لحنش اروم بود کای- چی میگن؟! میگن یه سایکوپسه؟! میگن یه جامع گریز دیوونست!؟
سهون- اها...پس این هارو میدونی و باز هم داری به رفتارت ادامه میدی!
سیگارش رو روی رمین انداخت و زیر پا له کرد کای-توقع داری چیکار کنم؟! تو که خوب میدونی اگر اون و تنها بذاری، چندین روز بدون هیچ اب و غذایی خودش رو توی اون کتاب ها و مقاله های کوفتی حل میکنه!!