هر پارت یک وانشات📕
سناریو و وانشات های کوتاهی که ارزش فیکشن شدن دارن🗨️📌
🚨کپی از سناریو ها و نوشتن اون ها،به هر نوعی ممنوع🚨
‼️اینجا کاپل های مختلف،با هر ژانری میتونی پیدا کنی‼️
♥«کاپلی که ووت بیشتر میگیره، سناریو بیشتر ازش مینویسم.پس کاپل مور...
Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.
با هیجان پله هارو دوتا یکی بالا رفت وپشت درب ایستاد.چند لحظه ای رو بی حرکت موند وتا نفسش بالا بیاد.
همیشه دوست داشت به دست کلید های توی جیبش بی توجهی کنه و درب بزنه. وقتی اون با لبخند مستطیلی شکلش ازش استقبال میکرد ، تمام خوشحالی دنیا درونش سرازیر میشد.
اما امروز میخواست اون رو با گل هایی که از باغچه ی همسایه کنده بود،سوپرایز کنه پس به ارومی توی درب کلید انداخت و همین که خواست درب رو کامل باز کنه، صدای ناله های بلندی، درجا میخکوبش کرد!
با تعجب گوش هاش رو تیز کرد.باورش سخت بود...چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید. نه...قطعا اشتباه میکنه...و درب رو باز کرد.
روی نک پا قدم برداشت وداخل شد.با هیجان نگاهش رو به اطراف دوخت و به دنبالش گشت اما با حس دود غلیظی که تمام خونه رو دربر گرفته بود، لحظه ای خشک شد!!
وحشت زده و نگران گل رو روی زمین رها کرد و به اشپزخونه دوید. قابلمه ای که در حال ذوب شدن بود رو از روی شعله ها برداشت و توی سینک انداخت. پنجره ی آشپزخونه رو باز کرد و همینطور که با دست دود هارو به بیرون هدایت میکرد، با چشم به دنبال بکهیون میگشت اما با ندیدنش، اخم هاش در هم رفت.
با قدم های بلند از اشپزخونه بیرون زد و به سمت اتاق کارش پا تند کرد.هرچقدر که نزدیکتر میشد، صدا ناله ها بیشتر اوج میگرفت.صدا ها متعلق به بکهیون نبود و همین هم بیشتر شک و اضطراب رو به جونش مینداخت. چند لحظه ای رو پشت درب ایستاد و با احساسات اشوفتش دست و پنجه نرم کرد، و بعد ازمکثی طولانی، به ارومی لای درب رو باز کرد.
به محض دیدنش، از وضعیتش خندش گرفت و نفس راحتی کشید. اون وسط اتاق نشسته بود و همینطور که سیستمش رو توی بغل میفشورد، با چشم های از حدقه بیرون زده،فیلم پورن تماشا میکرد. اون چنان غرق فیلم بود که حتی متوجه ی حضورش، و سوختن غذاش نبود. اون پسرک ژولیده با موهای شلخته ... مشخص بود تمام روز رو در حال طراحی بوده.
سری از تاسف تکون داد .همینطور که به درگاه درب تکیه میزد، چند تقه ی محکم به درب کوبید که بکهیون با وحشت از جا پرید و سیستمش پخش زمین شد! بی توجه به اون، به سرعت روی مانیتور تی وی پرید و اونقدر هول شده بود که یکراست اون رو از پریز کشید.