کیونگسو همچنان بعد از سوال جونگین در سکوت بهش خیره بود. باید جواب میداد؟ درسته، باید جواب دوست پسرش رو میداد.
گفته بود که نمیخواد همه چیز رو بگه اما دقیقاً نمیدونست چطور بدون گفتن همه چیز موضوع رو کاملاً شرح بده. پس در نهایت لازم میشد با صداقت کامل همه چیز رو تعریف کنه، بدون اینکه از کودکی خودش خجالت بکشه.
در اون لحظات که از تعریف کردنِ ساده ترین مسائل عاجز بود و نفسهاش سنگین میشدن به بکهیون فکر کرد. به اینکه چقدر راحت بخاطر مشکلش میتونست از جواب پس دادن فرار کنه، حتی قانون هم اگر میفهمید اون اختلال داره مجازاتش رو کم میکرد
مسخره بود که کیونگسو به طرز عجیبی دلش میخواست با بکهیون حرف بزنه؟ فکر می کرد اون بهتر حالش رو درک میکنه و بخاطر همین میخواست باهاش صحبت کنه. حس میکرد ممکنه آروم بشه.
راهی بجز فرار نداشت. پس فقط بلند شد و بی توجه به نگاه خیرهی جونگین سمت اتاق خواب رفت. آماده شد تا از خونه بیرون بره.
مرد کوچکتر که به دیوار تکیه زده بود و با اخم نگاهش میکرد جلو رفت و بازوی کیونگسو رو گرفت. با تمسخر سرش رو کج کرد و پرسید.
- فرار؟ واقعاً آدمی شدی که چنین کاری بکنی؟
کیونگسو به چشمهای دوست پسرش خیره شد، نگاهش لرزون بود و مغزش درست کار نمیکرد. فقط بازوش رو از دست مرد بیرون کشید و از خونه خارج شد.
جونگین به شدت عصبانی بود اما قرار نبود چیزی رو بشکونه، فریاد بزنه یا حتی برای یک دعوای مفصل دنبال دوست پسرش بره.
رو کاناپه نشست و به تلوزیون خاموش جلوش خیره شد. باید به کیونگسو فرصت میداد. آهی کشید و تکیه زد. چشماش رو بست و سعی کرد به ذهن خودش آرامش بده.
نمیدونست این فرصت چقدر قراره طول بکشه. نمیدونست چقدر اعتماد و آرامش بینشون کمه که دوست پسرش ترجیح میده بجای صحبت کردن با اون از خونه بیرون بزنه.
کیونگسو برای ساعاتی فقط قدم میزد.
تا اینکه به این نتیجه رسید که باید با بکهیون تماس بگیره. موبایلش رو از جیبش در آورد و با شمارهای که اخیراً بدست آورده بود تماس گرفت.
یک بوق، دو بوق، سه بوق
- الو ...
- بکهیون؟!
- شما؟
- کیونگسوام.
مرد پشت خط ابرو بالا انداخت و گفت.
- آها افسر دو. دوست، دوست پسرم. دوست پسر جونگین شی.
کیونگسو زیر سایهی ساختمونی بلند ایستاد و با خنده پرسید.
- میخوای تک تک موقعیتهام رو یادآوری کنی؟
- نه. ف... خب فقط برام عجیبه. چرا تماس گرفتی؟
VOUS LISEZ
MALABISS(chanbaek)
Fanfictionسلام قشنگا فیک جدید داریم، ممنون که میخونید و حمایت میکنید 😍😍 نام فیک :مالابیس کاپل ها: چانبک، کایسو ژانر : روانشناسی، عاشقانه، انگست دوستانی که فیک بهترین دوست تا ابد رو خوندن میدونن که اونجا اسم این فیک رو اسپویل کردم و به طور واضح بهش اشاره کر...