Part.15 !شاید عشق همه چیزه؟

9 2 0
                                    

روز بعد، مدتی تو راه خونه ی بکهیون بودن تا مرد بزرگتر چند دست لباس برداره، چون انگار چان قصد داشت یکم بیشتر پیش خودش نگهش داره، اون هم با این بهونه که بکهیون هنوز به مراقبت نیاز داره. درواقع اون اگر میخواست میتونست بره به خونه ی خودش و اهمیتی هم به توجیه های چانیول نده اما نه، ته قلبش به کمی بیشتر کنار این مرد وقت گذروندن راضی بود. حتی فقط برای یک روز!
با اینحال واقعاً دیگه تحمل پوشیدن لباس هایی که تو تنش قشنگ می نشستن و عطر چان رو میدادن نداشت.

در پایان اون روز سر از فروشگاه بزرگی در آوردن، چان سبد چرخدار خرید رو به آرومی بین قفسه های آهنی هول میداد تا اینکه قدم های بکهیون رو زمین سفید فروشگاه کند شد و ایستاد، به محض اینکه مشغول برداشتن غلات صبحانه شد چان پوفی کشید و گفت.

- این خوب نیست، باید صبحونه های مقوی بخوری.

غلات رو از دست هیون گرفت و گذاشت سر جاش. مرد بزرگتر با اخم به چان خیره شد و دوباره بسته غلات رو داخل سبد قرار داد.

اخمش اونقدر مسخره بود که چانیول به سختی نخندید. بعد هم طبق عادت، به بخش پروتئین فروشگاه رفت، هنگامی ماهی و گوشت برمی‌داشت که متوجه شد بکهیون کنارش نیست، نگاهش رو چرخوند و بله، مرد کنار قفسه ی اسنک و شکلات ها ایستاده بود.

- هیون تو همیشه با خوراکی زندگیتو میگذرونی؟ برای بدنت ضرر داره.

بکهیون مثل همیشه کم نیاورد، با همون بُعد پررو تخسش به مرد چشم دوخت و گفت.

- میخوام همینارو بخورم.

-اخه چرا انقدر لجبازی بچه؟

- هی هی من ازت بزرگترم.

مرد معلم بار دیگه تاکید و یادآوری کرد، حداقل بعضی وقت ها میتونست از این امتیاز بزرگتر بودن استفاده کنه.

- نه الان کاملا به چشم من یه بچه ای.

- فکر کردی خیلی بالغی؟ بزرگ بودن به غذاهای مفید خوردن نیست. آدمای صد ساله هم ممکنه شکلات و خوراکی هارو دوست داشته باشن.

و چان با خودش فکر کرد.
"با وجود اینکه سازگاریمون صد درصده هنوزم سر یه چیزایی اصلا باهم کنار نمیایم و این قطعاً بخاطر بی اهمیت بودن اون به سلامتیشه."

تست های شخصیتی به هیچ عنوان باعث شناخت کامل آدم ها نمی‌شد. چون در آخر تمام اون چیزی که شخصیت آدم رو شکل میده چهارتا حروف الفبا نیست و چان این رو خوب میدونست!
نفسش رو محکم بیرون فوت کرد و گفت.

- حداقل زیاد برندار، روزی یدونه بخوری.

اخمای باز شده ی هیون بیشتر درهم رفت، این دیگه زیاده روی بود. هیچکس ابداً نمیتونست براش درمورد چنین موارد سطحی ای تعیین و تکلیف کنه.
اما قبل از اعتراض بکهیون مرد ادامه داد.

MALABISS(chanbaek)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang