5-💚انفجار

2K 174 211
                                    

Luna

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Luna

از پشت روی دوش جونگکوک پریده بود و دستاشو دورگردنش حلقه کرده بود. صدای اهنگ

(the neighborhood)

تا کمی اونطرف تر از جنگل هم میومد. هرقدم که نزدیکتر میشدن صدای خنده و مسخره بازی بچه های مدرسه هم بیشتر شنیده میشد.

جونگکوک دختر رو درست به سبکی یک کوله پشتی روی دوشش انداخته بود و در تاریکی جنگل ، کنار دریاچه به سمتی میرفتند.

لونا به پیشنهاد جونگکوک چشماش رو بسته بود تا باز دچار اون توهمات عجیب و مسخره نشه.

به محض ورودشون به فضای روشن با لامپ های نارنجی و رنگی ، جونگکوک گفت: چشماتو باز کن

لونا از روی دوش جونگکوک پایین اومد و سوتی از عظمت مهمونی زد و گفت: شت! عروسیه؟

.

.

.

.

.

.

ربکا که مشغول کباب کردن مارشملوش بود با دیدن لونا و جونگکوک کنار همدیگه زبانش رو توی لپش کرد و اخمو به صحنه مقابلش نگاه میکرد.

جونگکوک بازوی عضله ایش رو دور گردن لونا حلقه کرد و لبش ر‌و روی فرق موهای پرکلاغی دختر گذاشت.

لوئیس پوزخندی به ربکا زد و گفت:لونا هم با دوست پسر باحالش اومد

چشم های کشیده و براق لونا با وجود خستگی زیادش ، بیشتر از هر انسان دیگه ای جذاب بود.

چی میشه که ناگهان دوست ها تبدیل به بزرگترین دشمن ها میشن؟

+ربکا..مارشملوت سوخت

نگاهی به لوئیس کرد و مارشملو زغال شده اش رو به همراه چوبش داخل آتش مقابلش انداخت.

لوئیس: هنوز بهش فکر میکنی؟

_نمیتونم نسبت به خاطراتمون بی تفاوت باشم

+ از همون اول هم لونا مشخص بود لزبین نیست ربکا

_امروز تولدشه و لونا بنظر خوب نمیاد

نگاه اعضای اکیپشون روی ربکا ثابت موند و منتظر یک توضیح کامل تر از طرق دختر مو شکلاتی بودند.

Nightmare ⁦。*♡⁩ کابوسWhere stories live. Discover now