TAEHYUNGبه رادیو گوش میداد و با چشم هایی ریز و غرق در مستی ، متن نوشته شده روی بطری مشروب گرون قیمتش رو خوند.
_اووم آبطلا
قولوپی دیگر از مایع تلخ اما خوش رنگ رو نوشید و بتری رو سمت جسد پسر نوجوانی که روی تخت خوابیده بود گرفت
_میخوری؟
رنگ پوست جسد از سفید به خاکستری متمایل میشد و ناخن های دستش همگی سیاه رنگ و لب ها خشک از خون!
_اگر به سن قانونی رسیده بودی ممکن بود کمی باهاش لبتو تر کنم ولی تو..راستی چند سالت بود؟
کارت شناسایی وصل شدن به انگشت شصت پای جسد رو چک کرد و زمزمه کرد.
_هیفده سالته…حیف
کمی دیگه از مشروب رو مزه کرد و با قیافه ای مچاله از لذت فریاد زد: عالیه یا پروردگار بزرگ
شخصی از رادیو شروع به صحبت کرد.
_هم اکنون به درخواست مسترکیم تهیونگ آهنگ جرج مایکل رو پخش میکنیم..این آهنگ رو با عشق فراوان به خودش تقدیم کرده
تهیونگ با لبخند به رادیو نگاه کرد. لباشو غنچه کرد و با چشم هایی که مستی ازش میبارید برای رادیو بوس فرستاد.
_عشق فراوان!
آهنگ شروع شد و تهیونگ با اون استایل یه قول جونگکوک فیثاغورث اتوکشیده ، شروع به رقصیدن کرد. یک تیغ جراحی برداشت و به عنوان میکروفون جلوی دهانش گرفت.
_دیگه نمیخوام برقصم، پاهای گناهکار، هیچ ریتمی ندارن
همچنان بی خبر از شخصی که از لولای در کار هاشو دید میزد ، کمرش رو تکون میداد و برای جسد روی تخت کنسرت اجرا میکرد.
بالاخره موزیک تمام شد و رادیو اعلام کرد: اینم از آهنگ عاشقانه جرج مایکل امیدوارم مسترکیم از این آهنگ لذت برده باشی..درخواست بعدی رو پلی میکنیم از خانم…
تهیونگ سمت جسد چند بار خم شد و تشکر میکرد.
_خیلی ممنون ، خیلی ممنون..امیدوارم که از آخرین کنسرتتون لذت برده باشید
با شنیدن صدای قهقهه دختری پشت در اتاق از حس و حالش بیرون اومد و شوکه به در نگاه کرد. لونا که دید آبروریزی کرده در رو کامل هل داد و بازش کرد.
_تنهایی خوش میگذره؟
تهیونگ طوری که انگار اتفاق خاصی نیفتاده ، یه سمت جسد رفت و پارچه رو روی صورتش انداخت.
_تنهایی برای من معنا نداره
لونا پوکر به سرتاپای تهیونگ نگاه میکرد و تهیونگ کابوسش براش تداعی شد. تهیونگی که برای شاد کردنش اون رو بین برف ها برد و مجبورش کرد تا انواع حس های دنیا رو تجربه کنه. یعنی ممکنه باز همون اتفاقات بینشون ییفته؟
YOU ARE READING
Nightmare 。*♡ کابوس
Fanfictionکابوس๑♡♡ اون روانشناس مرموز ، دکتر دیوانه ، کیم نامجون عجیب و غریب ، اون فکر میکنه با چپوندن کلمه ها به مغزم و تجویز دارو های شیمیایی میتونه روح دست نیافتنی و دور افتاده من رو نجات بده. اون مَرد قیافه ای موجه به خودش میگیره و ازم میخواد از دوست پسر...