14-قضاوتم نکن💚

1.5K 162 308
                                    

لونا با قدم هایی به سمت پسری که در هر زمان دیگه ای شکسته و خسته تر بنظر میومد،قدم برداشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

لونا با قدم هایی به سمت پسری که در هر زمان دیگه ای شکسته و خسته تر بنظر میومد،قدم برداشت

_ کی توی اون اتاقه؟

_هیچکس

صدای جونگکوک میلرزید ، دلیلش چی بود؟

داشت چه چیزی رو از لونا مخفی میکرد؟

این وضعیت برای دختری که تقریبا تمام دوره نوجوانیش رو با اون پسر سرخوش و قوی گذرونده بود غیرعادی بود.

نمیشد متوجه شد دلیل اشک های این پسر از ترسِ یا غم؟

از خودش پرسید ، چی توی اون اتاق وجود داره که باعث شده جونگکوک به این شدت شوک و حساس بشه؟

_ل لونا من...

لونا توی عمرش ، انقدر برای شنیدن ادامه حرف های هیچ آدمی کنجکاو نشده بود! ولی درحال حاضر برای شنیدن ادامه اون جمله داشت ثانیه شماری میکرد.

_جونگکوک ، چیشده؟

انگار که تنها جونگکوک بود که از شدت اضطراب ، زبونش چوب خشک و مثل سنگ سنگین شده بود و برعکسش لونا برای شنیدن دلیل جونگکوک مثل آتش درحال سوختن بود.

_باید از هم جدا شیم

_چی؟

دیوار های این خونه تاحالا رنگ چنینی سکوت سردی رو میان این دو عاشق رو ندیده بودند. دختر اول چندتا پلک زد و بعد با حالتی عصبی به در اتاق اشاره کرد و گفت:بخاطر اون جنده پولی که توی اتاقته؟

جونگکوک به در چوبی اتاق تکیه داد. زانو هاش دیگه تحمل وزن قلبش رو نداشت

_لونا ، سناریو نساز..فقط بهم یه فرصت طولانی بده ،من هیچوقت توی زندگیم تا این حد به این تنه...

لونا وسط حرف جونگکوک پرید و فریاد زد:جونگکوک محض رضای خدا چه مرگته؟ از چی ترسیدی؟چرا مثل احمق ها حرف میزنی؟

جونگکوک درحالی که به سمت لونا قدم برمیداشت ، متقابل با چشم هایی سرخ شده فریاد زد: رابطه ما اشتباهه لونا ، بزرگترین اشتباه زندگیمون رو داریم میکنیم بیا و بدون دردسر تمومش کن

چهره جونگکوک پشت هاله اشک هاش تار و مبهم شده بود. عصبانیتش نمیتونست اون غم و اندوه نشسته لبه پلک هاش رو مخفی کنه.

Nightmare ⁦。*♡⁩ کابوسWhere stories live. Discover now