اهنگ bad dream _ruelle رو توی کانال تلگرام سرچ کنید و بدانید خیلی خوبه
ووت کردن فراموش نشه💚
توجه جین به عوض شدن رنگ چشم های لونا جلب شد.
اون چشم ها از خاکستری به سیاه تغییر رنگ داده ، قسمتی از صلبیه سفید رنگ چشم هاش به خون آلوده شده بود و به شکل اشک از گوشه بادام چشم لونا روی گونه اش جاری میشد.درسته اون نگاه زیبای خواهرش نبود!
این جسم برای لونا بود اما حضور لونا رو به جین انتقال نمیداد.
با هر قدمی که دختر خونین به جلو میگذاشت ، جین یک قدم عقب تر میرفت.
_لونا میدونم که صدامو میشنوی ، میدونم که اینجایی..باهاش بجنگ
دختر دو سنگ بزرگ در دست داشت و هردو سنگ رو به یک دیگر میکوبید. صدای تولید شده از سنگ ، باعث تیک زدن جین میشد.
_لونا صدامو میشنوی؟ لونا برگرد!
پسر تکیه اش رو به درخت داد و هنوز هم امید داشت که بالاخره خواهرش اون رو میشناسه و بهش صدمه نمیزنه اما هربار که به جیمین و نامجون بیهوش افتاده بر زمین نگاه میکرد ، امیدش رو از دست میداد و اشکی از ترس میریخت.
_به نام پروردگار و پسرش روح القدس
خودش هم باورش نمیشد که داره دعا های مادرش رو توب روی لونا میخونه اما انگار که داشت اثر میکرد.
_جسم لونا رو ترک کن ، نمیدونم کدوم خری هستی ، فقط گورتو گم کن
گوشه لب لونا بالا رفت و شروع به خندیدن کرد.
_خدا بهت فرمان میده ، جسم خواهرمو ترک کن
خنده های لونا شدت پیدا کرد و صدای قهقهه هاش بلند شد.
پسر به گریه افتاد و فریاد زد: گاییدمت چی از جونمون میخوای؟ گناه ما چیه؟
لونا دست از خندیدن به یک باره برداشت و با اون چشم های خونین و سیاه و همچنین موهای خیس از خون به چهره رنگ پریده و سرخ شده جین خیره شد و زیرلب گفت: من فقط میخوام برید به جهنم!
جین با پشت آستین به جیمین افتاده بر زمین خیره بود. دوست داشت هرچه سریع تر راهی برای چک کردن نبضش پیدا کنه و مطمعن بشه که هنوز زنده اس و نفس میکشه!
YOU ARE READING
Nightmare 。*♡ کابوس
Fanfictionکابوس๑♡♡ اون روانشناس مرموز ، دکتر دیوانه ، کیم نامجون عجیب و غریب ، اون فکر میکنه با چپوندن کلمه ها به مغزم و تجویز دارو های شیمیایی میتونه روح دست نیافتنی و دور افتاده من رو نجات بده. اون مَرد قیافه ای موجه به خودش میگیره و ازم میخواد از دوست پسر...