کاورایی که میزنید اخر منو میکشه
TAEHYUNG
کارت مشخصات وصل شده به انگشت شصت پای دختر خونین خوابیده روی تخت رو بار دیگه چک کرد.
نام: زویی آلما
سن:19
دلیل فوت: سقوط از ارتفاع (خودکشی)
_چرا؟
قفسه سینه دختر بخیه خورده بود. سینه های دختر کاملا مشخص بود پس تهیونگ ملافه سفید رو کامل روی بدن برهنه دختر کشید.
_وقت میکاپه
آهنگ قدیمی و کلاسیکی پلی کرد و همراهش میخوند.
Kitty wells ft Roy Acuff Goodbye mr brown
وسایل آرایشی رو با خونسردی روی میز کنارش روی میز چید.دستش رو زیرچانه سرد دختر گذاشت و بهش خیره شد. پوستش از شدت فاسدی رگ به رگ وخاکستری بود
سیاهی چشماش به رنگ سفید درومده بود. تهیونگ پلک های دختر رو به آرومی و نوازشوارانه بست.
_ولی تو انقدر زیبایی که نیازی به آرایش نداری
ریمل رو برداشت و داشت به سمت مژه های زویی میبرد که موبایلش زنگ خورد. دستکشش رو دراورد و بعد از خواندن اسم مخاطب ، تماس رو برقرار کرد.
_الو تهیونگ
صدای نامجون هیجانزده بود و بنظر میرسید که این یکی تماسش با بقیه فرق داره. تهیونگ موبایل رو بین شانه و گوشش نگه داشت و دستکشش رو دوباره دستش کرد.
_نامجون هیونگ ، بنظر خوشحال میای
_گردنبند صلیبی که دادی رو به کیتن دادم ، راستش اصلا انتظار چنین حرفی رو ازش نداشتم
تهیونگ با سلیقه زویی رو میکاپ میکرد و به حرف های نامجون گوش میداد
_خب؟
_ازم درباره آنا پرسید..برام عجیبه که آنا رو از کجا میشناسه؟
_بهش چی گفتی؟
_خب..حقیقت رو بهش گفتم ولی نمیدونم چرا یهو زد زیر گریه و گفت که میخواد درباره اش با تو حرف بزنه
YOU ARE READING
Nightmare 。*♡ کابوس
Fanfictionکابوس๑♡♡ اون روانشناس مرموز ، دکتر دیوانه ، کیم نامجون عجیب و غریب ، اون فکر میکنه با چپوندن کلمه ها به مغزم و تجویز دارو های شیمیایی میتونه روح دست نیافتنی و دور افتاده من رو نجات بده. اون مَرد قیافه ای موجه به خودش میگیره و ازم میخواد از دوست پسر...