_ لازم به معذرتخواهی نیست، میدونم که سرتون شلوغه.
آلفای شکلاتی تمسخرآمیز زمزمه کرد و گوشهی لبی برای امگای توتفرنگی نشون داد.در جواب تهیونگ فقط با زبونش ضربهای محکم به لپش زد و حرصی سرش رو پایین انداخت زمزمه کرد:
_ مگه من ازت معذرتخواهی کردم؟
درسته حالا اون جمع سه نفر کوچک متشکلشده از دو مدیر ارشد و غول بزرگ صنعت فشن کنار هم به دور از کارمندها ایستاده بودند._ چیزی گفتین؟
جونگکوک سرش رو جلو آورد و با بازیگری فوقالعاده شروع به مچگیری از امگای توتفرنگی کرد.پسرک سرش رو با شتاب بالا آورد و مظلومانه گفت:
_ من؟... اشتباه کردین.
هر دو نفر اونها بازیگرهای خیلی خوبی بودند._ پس ویزویز مگسه؟... شنیدم توی این ماهها زیاد شدن!
جونگکوک سرگرمشده دست.هاش رو وارد جیبش کرد و گفت.مینهو که توجهای به دعوای میون اون دو نداشت، سعی کرد تا خودش رو وارد اون مکالمه معذبکننده کنه و بگه:
_ آقای جئون اشتباه میکنید، الان زمستونه پس هیچ مگسی وجود نداره.
و برای تأکید بیشتر دستهاش رو توی هوا تکون داد.جونگکوک ابرویی بالا انداخت و چشمغره واضحی به آلفای گردویی رفت
حالا لبخند عجیبوغریبی روی صورت تهیونگ شکل گرفته بود.
گاهیاوقات مینهو هم میتونست حرفهای درستی بزنه.
شاید براش یه لیوان بزرگ قهوه میخرید!آلفای شکلاتی میتونست رایحهی نیمه شیرینشده امگای توتفرنگی رو احساس کنه.
همین هم باعث شد تا خنده حرصیای روی لبش شکل بگیره.
باید نشون میداد چه کسی رو داره مسخره میکنه؟_ انگار سرگرم شدین؟ خندهداره؟
جونگ کوک لبهاش رو، روی هم فشرد و درون دلش آهی کشید، سوبین کافی نبود که باید با یه امگای توتفرنگی هم سروکله میزد._ اوه آقای جئون.
چشمهای تهیونگ درست میدیدند؟
خود هویون بزرگ برای دیدن اون مرد اومده بود؟
تا اونجایی که بهیاد میآورد، اون بتای پیر هیچوقت از اتاق گرم و نرمش بیرون نمیاومد.
در واقع هرچند با مینهو کنار نمیاومد؛ ولی تمام کارهای کالکشن رو اون دو نفر انجام میدادند و عملاً مرد پیر توی اتاق خودش رو پنهان میکرد._ چرا شما خودتون تشریف آوردین؟ مگه قرار نبود نمایندههاتون رو بفرستید؟
بتای پیر با لحن لطافتآمیزی بیان کرد و دستهاش رو به نشونه احترام جلو برد.پس قراری کاری امروز با شرکت J.K بود!
تهیونگ دهنش رو به شکل او در اورد و دستهاش رو به شلوار مشکی رنگش کشید.
در واقع این کار تبدیل به عادتش شده بود.آلفای شکلاتی دستهاش رو به تبعیت از مرد پیر جلو آورد با لحن مخصوص به خودش گفت:
_ از اونجایی که کالکشن زمستانی ما به پایان رسیده به این فکر کردم که چرا خودم برای انجام قرارداد شرکت نکنم، راستش رو بخوام بگم انگار کارمندهای جالبی دارید.
تهیونگ همچنان نگاه خیره مرد رو، روی خودش احساس میکرد.
که چی؟ فقط نباید اهمیت میداد.
YOU ARE READING
troubled jeons(kookv)
Fanfictionتهیونگ فقط خواستار یه زندگی بدون دردسر بود ولی همه چیز با حضور ناگهانی همسایه دردسرساز اش شروع به تغییر کرد! .... بهمکمک کن!" آلفای شکلاتی با لحن بیچاره ای بیان کرد و به اون امگای بداخلاق نگاهی انداخت اون وقت چرا؟" و گوشه لبی برای مرد بالا داد چون...