میگم لازم نیست توی جلسه آخر دادگاه شرکت کنی ها..."
جونگ کوک کاملا مردد از حضور توت فرنگی بود!
رایحه اش ترش تر از همیشه شده بود و تقریبا رایحه توت فرنگی داشت تبدیل به تمشک ترش میشدولی تنها جوابی که نصیب آلفای شکلاتی شد سکوت خیره کننده بود
تهیونگ میتونست احساس کنه که کف دست هاش از عرق خیس شدند و البته رگه های نقره ای درون چشم هاش هویدا بودند
باید کنترل خودش رو حفظ میکردامگای توت فرنگی در مقابل الکس احساس ضعف میکرد!
این یه اعتراف بزرگ بود ولی وقتی گذشته نه چندان دور رو بیاد می آورد افکار عظیمی از نگرانی، عصبانیت ، ناراحتی و حتی غم رو درونش احساس میکرددقیقا متوجه نمیشد که چرا اون برگشته؟
شیش سال پیش به وضوح یادش می اومد که وجود یونجون رو رد کرده بود
پس مشکل لعنتی الانش چی بود؟چشم های لعنتیش رو محکم روی هم فشرد و سعی کرد به تمام اون درد های جسمی و روحی گذشته فکر نکنه
تهیونگ هیچوقت از الکس بخاطر تجاوز و البته قرص روان گردانی که باعث هیت بی موقعش شده بود شکایت نکرده بود !
دلیلش هم کاملا مشخص بود توت فرنگی افسرده خودش رو مقصر تمام اون اتفاقات میدونست
اگه فقط اعتماد نکرده بود...و اون واقعا در خواست زیادی نداشت ...
توت فرنگی میخواست به همراه بوک کوچولوی عزیزش یه زندگی آروم داشته باشه...وقتی دستش توسط آلفای شکلاتی تسخیر شد از افکار بیهوده اش بیرون کشیده شد
جونگ کوک رایحه شکلات شیرینی آزاد کرد و انگشت هاش رو توی انگشت های توت فرنگی حلقه کرد
و با بیخیالی گفت:
این جزوی از نقشه است پس راحت باش بالاخره دست جئون جونگ کوک محبوب رو گرفتی"بالاخره تهیونگ لبخند کوچکی از سر احمقانه بودن حرف مرد نشون داد و سعی نکرد دستش رو جدا کنه
توی این شرایط حضور جئون جونگ کوک خیلی هم بد نبود........
این پرونده واقعا پیچیدگی خاصی نداره فقط جلوی قاضی سعی کنید یه زوج خوشبخت بنظر برسید "
نامجون با لحن روونی گفت و وقتی دست های جفت شده اون دونفر رو دید ادامه داد:
خب برای شما فقط سعی کنید توی همین حالت بمونید"
اون دونفر مطمئن بودن که بینشون چیزی نبود؟تهیونگ؟"
اون صدای نحس نباید صدای الکس میبود!توت فرنگی ناخودآگاه به سمت منبع صدا چرخید و دست های آلفای شکلاتی رو رها کرد
همین الانش هم نفس کشیدن یادش رفته بود و البته که قرار نبود همچین ضعفی رو به فرد رو به رو اش نشون بده!پس واقعا خودتی ..."
مرد آهسته گفت و با عقب کشیدن ادامه داد:
بهتره حضانت پسرم رو به خودم بسپری من براش یه خانواده خوب دارم و البته که اون قراره وارث من باشه "
تحقیر آمیز نگاهی به سرتاپای تیپ معمولی توت فرنگی انداخت گفت:
در نهایت تو یه امگایی معلوم نیست تا همین الان هم چطوری فرزندم رو بزرگ کردی؟!"
VOUS LISEZ
troubled jeons(kookv)
Fanfictionتهیونگ فقط خواستار یه زندگی بدون دردسر بود ولی همه چیز با حضور ناگهانی همسایه دردسرساز اش شروع به تغییر کرد! .... بهمکمک کن!" آلفای شکلاتی با لحن بیچاره ای بیان کرد و به اون امگای بداخلاق نگاهی انداخت اون وقت چرا؟" و گوشه لبی برای مرد بالا داد چون...