با آرامش تمام کافیش رو توی دست نگه داشت و روی صندلی کافی شاپ نشست
امروز باید به پرونده جئون جونگ کوک رسیدگی میکرد...
در واقع شنیده بود که یه نفر دیگه هم قراره باهاش همکاری کنه ولی این یکم مسخره نیست؟..
به هر حال اون یکی از بهترین وکیل های کره بود و به خودش اعتماد کافی داشت
اصلا چه نیازی به همکار بود؟تا قصد کرد جرعه ای کوچک از آیس آمریکانو اش رو امتحان کنه....
مرد جوان میتونم کنارت بشینم؟"
صدای لطیف پیرزن به گوش نامجون رسید...بالاخره در حالی که خودش رو جمع و جور میکرد آهی کشید گفت:
البته..."
باید اعتراف میکرد که از صدای ناگهانی پیرزن ترسیده بودبهم هلمونی بگو..."
پیرزن لبخند ملیحی زد و روی صندلی کنار آلفای بادام زمینی نشستهر چند اون زیادی بامزه بنظر میرسید لباس های گل گلی که پوشیده بود باعث نگاه های خیره مردم بهش میشد و جالب تر از اون بی تفاوتی هلمونی بود
توی سئول اونم توی یه کافی شاپ مدرن زیادی منظره قابل پیش بینی برای دیدن نبودنامحسوس لبخندی نشون داد که پیرزن با مچ گیری گفت:
به من میخندی؟"نه، هلمونی احیانا کسی همراهتون نیومده؟"
نامجون متعجب بیان کرد و دستی توی هوا تکون دادمعلومه که با نوه ام اومدم ولی اون پسر خیره یه کار مهمی داشت و بهم گفت همینجا بمونم"
پیرزن بیخیال شونه ای بالا انداخت و بیان کرداحتمالا اون خیلی نوه بی مسئولیتی داشت!
مرد جوان تو جفت داری؟"
پیرزن زیرک زمزمه کرد و باعث به وجود اومدن چین بزرگی کنار چشمش شد
از اول هم به همین علت نزدیک پسرک خوشتیپ شده بودنه؟...مشکلی وجود داره؟"
آلفای بادوم زمینی زیر لب بیان کرد و نگاه خیره ای به پیرزن انداختخب نظرت چیه جفت نوه ام بشی اون خیلی خوشگله ولی زیادی کله شقه بنظرم بهم میاین..."
پیرزن بامزه لباسش رو مرتب کرد و منتظر واکنشی از سمت نامجون موند...آلفا چند بار لب باز کرد تا حرفی به زبون بیاره ولی هیچ چیزی برای گفتن پیدا نمی کرد...
جفت؟
اینم یه مدلش بود........
باهام شوخی میکنی؟"
جونگکوک بیچاره زیر لب زمزمه کرد و به امگای تخسی که رو به رو اش نشسته بود نگاه خیره ای انداخت
من که گفتم خودم یه وکیل مناسب دارم آخه دیگه چرا یه وکیل جدید اوردی؟"
و ایندفعه نیمنگاهی به فرد کنار امگای توت فرنگی انداختیه امگا با رایحه مرکبات!
جونگ کوک میتونست قسم بخوره که اون هنوز فارغ التحصیل هم نشده...
آخه کدوم وکیل حرفه ای با استرس کنار موکلش مینشست؟
اساس وکالت اعتماد بنفس بود!
ESTÁS LEYENDO
troubled jeons(kookv)
Fanficتهیونگ فقط خواستار یه زندگی بدون دردسر بود ولی همه چیز با حضور ناگهانی همسایه دردسرساز اش شروع به تغییر کرد! .... بهمکمک کن!" آلفای شکلاتی با لحن بیچاره ای بیان کرد و به اون امگای بداخلاق نگاهی انداخت اون وقت چرا؟" و گوشه لبی برای مرد بالا داد چون...