هی میتونی بهم کمک کنی؟"
تهیونگ نگاه خیره ای به شکلات روی عصاب کرد و متقابلا سعی کرد دوباره به بوسه چند روز پیش توجه نکنه
توت فرنگی هنوزم نمیتونست دلیل اشتیاقش به مرد رو متوجه بشه فقط میدونست که اگه آزادی عمل داشته باشه دوباره به مرد حمله میکنه و بجای بوسه های صافت کارهای دیگه ای انجام میده!
صادقانه از داشتن چنین افکاری کمی احساس خجالت میکرد ولی مطمئنا با دیدن خنگ بازی های جونگ کوک از بین میرفتشاید همین رفتار شکلاتی باعث میشد که توت فرنگی با تمام قدرت دلش بخواد آلفا رو گاز گازی کنه ؟
من همیشه در حال کمک کردن به تو هستم بگو چی میخوای؟"
جونگ کوک بالاخره اون گوشی کوفتی رو پایین گذاشت و توجه اش رو به مرد بی حوصله داد
هنوزم احساس ترس میکرد ولی ...
اون توت فرنگیش بود دیگه ترس معنایی نداشت ...پرو نشو "
خب شاید توت فرنگیش یکم خشن بود ولی اشکالی نداره جونگ کوکم عاشق همین اخلاقش بودباشه ، باشه حالا بگو"
آلفای شکلاتی به صورت نرم پسرک نگاهی انداخت و رایحه شکلات داغ رو آزاد کردمن امروز یه جلسه خیلی مهم دارم شاید تا شب هم خونه نیام پس میشه مواظب بچه ها باشی ؟"
سعی کرد به رایحه تحریک آمیز مرد توجه نکنه و نگاهش رو به سمت دیگه چرخوند ادامه داد:
اونا تا دو ساعت دیگه از مهد کودک تعطیل میشن پس فقط دنبالشون برو و براشون یه غذای سالم بخر ، میتونی ببریشون پارک یا براشون یه میان وعده درست کنی "توت فرنگی نفس عمیقی کشید و با نگرانی دوباره ادامه داد:
یونجون به بادوم زمینی حساسیت داره و مواظب باش سوبین زیاد شکلات نخوره ..."تهیونگ نگران نباش واقعا حواسم هست "
جونگ کوک به آرومی زمزمه کرد
شاید تا حالا در این مورد تجربه ای نداشته باشه ولی محض رضای خدا مواظبت از یه توله ببر و بچه پاندا چقدر میتونه سخت باشه ؟
خیلی خب میتونه خیلی سخت باشه!
ولی این افکار رو نمیتونه به توت فرنگی نگران نشون بده پس فقط با خنده تایید کرده بود!من امروز وقتم خالیه میتونم برای خودم مرخصی رد کنم سعی کن کل جلسه رو توی مشتت بگیری"
جونگ کوک با لحن رقابتی گفت و رو به روی توت فرنگی ایستاد بهش نزدیک تر شد و کمرش رو گرفت
دیگه قرار نبود شکلاتی عقب نشینی کنه!هی میدونی دستت کجاست؟"
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و به دست مرد اشاره کردنمیدونم دستم راحته!"
آلفای شکلاتی با پرویی اظهار نظر کرد و ایندفعه شیطنت هم به کلامش اضافه کرده بودتهیونگ توی ثانیه ای محکم تر از کمر جونگ کوک گرفت و به بدنش رو یه خودش متصل کرد حالا دست جونگ کوک فقط توی هوا باقی مونده بود
اون دونفر از نظر قد و فیزیک بدن تا حدودی شبیه به هم بودند پس توی این ثانیه انگار جای آلفا و امگا تغییر کرده بود !
YOU ARE READING
troubled jeons(kookv)
Fanfictionتهیونگ فقط خواستار یه زندگی بدون دردسر بود ولی همه چیز با حضور ناگهانی همسایه دردسرساز اش شروع به تغییر کرد! .... بهمکمک کن!" آلفای شکلاتی با لحن بیچاره ای بیان کرد و به اون امگای بداخلاق نگاهی انداخت اون وقت چرا؟" و گوشه لبی برای مرد بالا داد چون...