جین تازگی ها متوجه رفتار عجیب دوستش شده بود
مخصوصا که بیشتر توی فکر فرو میرفت و البته وسواسی تر عمل میکرد
اولش فکر میکرد بخاطر حضانت یونجون باشه ولی وقتی هم که پرونده سرپرستی یونجون به اتمام رسید همچنان این رفتارها ادامه داشتندهیونگ من فکر کنم یه سوالی دارم؟"
امگای توت فرنگی با چشم های ریز شده گفت و تردید کاملا درونشون مشخص بود
پس بدون توجه به سوکجین ادامه داد:
اگه یه نفر همیشه باهات خوب باشه و احساس کنی شاید دوست داشته باشه و شاید فقط شاید بتونی بهش اعتماد کنی یدفعه ای تغییر کنه و رفتار های عجیبی از خودش نشون بده منظورش چیه؟"آم یه مثال بزن؟"
جین گفت و رایحه مرکبات آزاد کردخب این میتونه در مورد من نباشه ، اون فرد قبلا بهش القاب بامزه میداد ولی حالا رسمی باهاش حرف میزنه و تقریبا ازش فرار هم میکنه "
تهیونگ کمی فکر کرد و کنجکاو گفتشاید دیگه ازش خوشش نمیاد ؟"
جین راحت و بدون فکر گفت و ادامه داد:
میدونی امکان داره اون طرف از رفتار شخص خسته شده باشه و احساس ناامنی کرده باشه "که اینطور!"
تهیونگ لب هاش رو صورت او در اورد و فقط سری تکون داد
یعنی جونگ کوک ازش خسته شده بود؟
ولی اون که مثل همیشه رفتار کرده بود
یعنی درسته هنوزم باهاش خیلی خوب رفتار نمیکرد ولی بازم...
صادقانه احساس مضخرفی داشتتوت فرنگی به رفتار گرم مرد عادت کرده بود و این سکوت اصلا خوشایند بنظر نمیرسید!
......
صادقانه جونگ کوک کمی ترسیده بود!
یه چیزی داشت درونش شکل میگرفت!
احساسی که تمام عمر ازش میترسید ...
اون مرد آزادی بود ترجیح میداد روابط آزادانه ای هم داشته باشه
روابط احساسی کار اون نبود
آلفای شکلاتی به تمام مردم الارغم جنسیت حاکم بر جامعه احترام میذاشت و واقعا براش مهم نبود که قراره چه اتفاقی پیش بیاد پارتنر های متعددی پیدا میکرد و بعد از مدتی اونا ازش خسته می شدند و خب اون مشکلی با رها شدن نداشتبعد از پیدا شدن بچه پانداش سعی کرده بود شیوه زندگیش رو تغییر بده
هرچند وجود سوبین کوچکش با اراده خودش نبود ولی حالا که تبدیل به یه والد شده بود میخواست تمام خودش رو ارائه بدهبا حضور ناگهانی توت فرنگی زندگیش تغییر خاصی نکرده بود ولی باعث یه امید کوچک شده بود
جونگ کوک واقعا از دیدن اون پدر و پسر کیوت خوشحال میشد و انگار سوبین هم همچین نظری داشت
هیچوقت ندیده بود که پسرکش برای مادر از دست رفته اش بیتابی کنه دلیلش هم واضح بود...
بعد از بدنیا اومدن سوبین ، هیرا اونو به یه یتیم خونه فرستاده بود و تنها لطفی که خاله اش بعد از مرگ خواهرش کرده بود خبر دادن وجود سوبین به جونگ کوک بوداون از خودش خجالت میکشید شاید بهتر بود روش بهتری رو پیش میگرفت...
حد فاصل بالاخره وجود تهیونگ باعث شده بود سوبین طعم یه والد مهربان رو بکشه کسی که رایحه لطیف ولی جدی ای داشت
و یونجون هم همون برادری بود که پسرک همیشه آرزوش رو داشتو جونگ کوک...
خب اون واقعا قصد خاصی نداشت
اولش یه سر به سر ساده بود بعدش به وجود توت فرنگی احتیاج پیدا کرده بود
شاید میتونست خانواده اش رو یه جوری سرگرم کنه ولی...
اون به طور جدی ای قصد شروع یه رابطه یا در واقع یه همسر از پیش تعیین شده نداشتکم کم این استفاده تبدیل به احساس سوزش قلبش شده بود
آلفای شکلاتی میتونست ساعت ها به توت فرنگی خیره بشه و رایحه شیرینش رو استشمام کنهپس دوباره به این جمله رسیده بود...
جونگ کوک ترسیده بود!
عشق خطرناک بود!
اگه واقعا دلش رو میباخت خبر هایی خوبی در انتظارش نبود مخصوصا که توت فرنگی خاطره خوبی از رابطه با یه آلفا نداشتپس آلفای شکلاتی ترجیح میداد همون سوزش اندک موقع دیدن توت فرنگی رو تحمل کنه و تا جایی که میتونه ازش دوری کنه
این سخت بود مخصوصا که سوبین هم بخاطرش گریه میکرد ولی جونگ کوک واقعا میتونست چه کاری انجام بده؟
به ماشینش تکیه داد و منتظر اومدن یونجون و توت فرنگی موند
به هر حال اونا مجبور بودند باهم زندگی کنن و به طور قطع خونه هیچ کدوم از اونها ظرفیت حضور چهار نفر رو نداشتندپس باید به سراغ یه خونه دیگه میرفتند
ایندفعه جونگ کوک تصمیم گرفته بود یه خونه کاملا بزرگ رو بخره
بالاخره که باید از اون خونه ی پر خاطره میرفت ...یا شایدم باید سوزش قلبش رو فراموش میکرد و بعد از تمام شدن کل ماجرا یه مادر خوش قلب برای سوبین پیدا میکرد ...
این فکر کل وجودش رو به درد می آورد...
اون میتونست توت فرنگی رو فراموش کنه؟جونگ کوک؟"
این صدای تهیونگ بود
و آلفای شکلاتی میتونست با هر حرف توت فرنگی فشرده شدن قلبش رو احساس کنه
این حس در حین دردآور بودن شیرین هم بود...آقای کیم لطفا سوار ماشین بشید من به جیمین در مورد خونه گفتم و اون یه خونه نزدیک محل کار هردو نفرمون معرفی کرده"
جونگ کوک سعی کرد با صورت خنثی و بدون حسی بگه
و خدا میدونه که این کار چقدر براش سخت بودآقای کیم؟ اوه آقای جئون من نمیدونم چه اتفاقی افتاده ولی ترجیح میدم خود قبلیت باشی؟"
تهیونگ احساس میکرد که اگه یذره دیگه این رفتار ادامه پیدا کنه خودش دست به قتل جونگ کوک میزنهاین واقعا ناخوشایند بود!
نمیدونست این چیزی که مثل خوره به وجودش افتاده چیه ولی مسلما رفتار آلفا باعث اذیت شدنش میشدشاید تهیونگ باید مهربون تر میشد ؟
یعنی اگه همون امگای شیرین داستان ها میبود جونگ کوک بازم باهاش خوب میشد؟توت فرنگی با دلخوری نگاه میکرد و جونگ کوک تنها کاری که میتونست بکنه فرار کردن بود...
و خب تنها کاری که یونجون و سوبین میتونستند انجام بدن خیره شدن به پاپاهای ناراحتشون بود...
.....
میدونم دیر آپ کردم ولی واقعا سرم با ثبت نام دانشگاه شلوغ شده بود 🤧
از این به بعد پارت جدید جمعه ها آپ میشه و خب از هفته بعد هر پارت بیشترم میشه
امیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه 🍅❤
BINABASA MO ANG
troubled jeons(kookv)
Fanfictionتهیونگ فقط خواستار یه زندگی بدون دردسر بود ولی همه چیز با حضور ناگهانی همسایه دردسرساز اش شروع به تغییر کرد! .... بهمکمک کن!" آلفای شکلاتی با لحن بیچاره ای بیان کرد و به اون امگای بداخلاق نگاهی انداخت اون وقت چرا؟" و گوشه لبی برای مرد بالا داد چون...