هی چند وقته باهاش حرف نزدی؟"
امگای ویستریا زمزمه کرد و دست به سینه به دوست احمقش نگاهی انداخت
در مقابل جونگ کوک بدون هیچ رغبتی از پاستای رو به رو اش تکه های مرغ رو جدا میکرد و آروم آروم میخوردیه هفته؟"
کمی فکر کرد و بالاخره چنگالش رو کنار گذاشت و ایندفعه تصمیم گرفت جرعه ای از نوشیدنی سردش بنوشهفردا مگه دادگاه ندارین؟"
جیمین در حالی که به تلفنش خیره شده بود گفتتصحیح میکنم دادگاه اون و آره فرداست"
خیلی خب آلفای شکلاتی باید اعتراف میکرد که اون روی خودشیفته اش این چند وقته زیادی بیرون می اومدهی تو واقعا نامردی دادگاه اون؟ مگه کار تو هم بهش گیر نیست جئون بزرگ رو از یاد بردی؟"
ویستریا با اعتراض جملات خودش رو انتخاب می کردتا موقعی که ازم یه عذرخواهی درست و حسابی نکنه قرار نیست عقب بکشم ، اون حق نداشت بهم تهمت بزنه ما باهم یه قرارداد داشتیم هم اون سود میبرد و هم من!"
ایندفعه با بیچارگی سرش رو پایین برد و بعد از ثانیه ای ادامه داد:
کیو دارم گول میزنم؟ این چند وقته حتی درست هم ندیدمش فقط عصر ها سوبین رو از مهد کودک میرسونه خونه و ..."
نفس تندی کشید گفت:
در رو محکم روم میبنده !"جیمین تقریبا با شنیدن این حرف داشت قهقهه میزد
لعنتی جونگ کوک همیشه میتونست اونو متعجب کنه
در حین شرمنده بودن هنوزم طلبکار بود و انتظار عذر خواهی داشت
پس اولین سوال خودش رو مطرح کرد:
جونگ کوک عاشق تهیونگ شدی؟"آلفای شکلاتی با شنیدن این حرف صورتش رو جمع کرد و در حالی که دوباره از نوشیدنی اش میخورد گفت:
چرت و پرت نگو مطمئنا عاشقش نشدم"جونگ کوک به شکل کاملا مطمئنی باور داشت که هیچ احساس عاشقانه ای نسبت به توت فرنگی نداره شاید اون جذاب بود یا حتی اخلاق خاصش باعث توجه بیشتر آلفای شکلاتی بهش میشد ولی عشق...
مطمئنا اون احساس هنوز عشق خونده نمیشد !از روی صندلی بلند شد و با برداشتن دسته کلید هاش دستی تکون داد گفت:
من دیگه میرم "جیمین که زیر لب از احمق بودن دوستش مینالید با شنیدن این حرف گفت:
کجا؟هنوز نصف تایم اداری مونده"میخوام دنبال سوبین برم باید قولی که به یونجون دادم رو هم عملی کنم... پس فعلا..."
دوباره بی حوصله دستی تکون داد و به سمت خیابونی که ماشین چند صدهزار دلاریش پارک شده بود حرکت کردبه طور کلی آلفای شکلاتی یکم احساس عذاب وجدان داشت ولی ...
اون قسمت مغرور آلفای درونش نمیتونست همچین تهمت هایی رو بپذیره و خب جونگ کوک برای اولین بار موافق گرگ سرکشش بود
توت فرنگی تقریبا همیشه گستاخانه باهاش حرف میزد و از نظر جونگ کوک این یه امتیاز مثبت بود هرچند اون نمی تونست حرف های بی منطقش رو درک کنه !
YOU ARE READING
troubled jeons(kookv)
Fanfictionتهیونگ فقط خواستار یه زندگی بدون دردسر بود ولی همه چیز با حضور ناگهانی همسایه دردسرساز اش شروع به تغییر کرد! .... بهمکمک کن!" آلفای شکلاتی با لحن بیچاره ای بیان کرد و به اون امگای بداخلاق نگاهی انداخت اون وقت چرا؟" و گوشه لبی برای مرد بالا داد چون...