اولین چیزی که بعد از بیدار شدن میتونست احساس کنه تیر کشیدن دنده فوقانی اش بود
لعنتی احتمالا شکسته بود!بالاخره بیدار شدی!"
صدای جدی مرد باعث شد تا چشم های توت فرنگی کاملا باز بشند
جونگ کوک لیوان آبی برداشت و در حالی که از پشت تهیونگ میگرفت تا آروم آب رو بنوشه ادامه داد:
باید آب بخوری دهنت خشک شده"خیلی خب مرد بیشتر از تصورش عصبانی بود!
تهیونگ چند بار لب هاش رو روی هم فشرد و در آخر با کشیدن آهی تسلیم شد و بدون حرکت به گوشه مبهمی خیره شد ، قرار بود چطوری سرزنش بشه؟
وقتی فقط در جواب سکوت جونگ کوک و نگاه خیره اش رو متوجه شد زمزمه کرد:
خب؟..."
با همین یک کلمه کوچک هم میتونست پیچیدن درد درون تک تک سلول های بدنش رو احساس کنه
همین الانش هم میدونست که بدنش از شدت کوفتگی و صدمات آسیب دیده حداقل صورتش رو سالم نگه داشته بود!خب؟"
جونگ کوک پوزخند عصبی ای نشون داد ، ابرویی بالا انداخت و ادامه داد:
داری چه غلطی با زندگیت انجام میدی؟"هیچی!"
این تنها کلمه ای بود که تهیونگ میتونست به زبان بیارهمیدونی من مرد صلح طلبیم! نسبت به آلفا بودنم خیلی صبورم ولی توت فرنگی اگه درست نگی کار چه کسی بوده پیداش میکنم و تک تک دنده هاش رو میشکنم، میدونی که همچین کاری میکنم پس درست حرف بزن"
شاید جونگ کوک یکم خصمانه حرف زده باشه ولی این باعث نمیشد که نخواد سر یه نفر رو جدا نکنه!باور کنم...خودمم دلم میخواد... همین کار رو انجام بدم"
تهیونگ با سرفه گفت و همزمان خنده ای نشون دادبرات خنده داره؟ یکی از دنده هات ترک خورده کل بدنت خون مُردگی داره میدونی این یعنی چی توت فرنگی؟ این معنی رو میده که زمستون با هر سرما درد به مغز استخونت میرسه"
جونگ کوک قسمت آخر جمله اش رو گفت و بی توجه به سمت پنجره رفتمیتونی گرمم کنی"
تهیونگ بیخیال گفت و به سختی تلاش کرد خودش رو بلند کنه اما انگار فایده ای نداشت بدنش تحمل فشار رو نداشتتهیونگ میدونی یونجون و سوبین چقدر وقتی پاپاشون رو بی حرکت دیدند ترسیدند؟ لباست خونی شده بود، سوبین فکر میکنه بخاطر پریدن توی بغلت همچین اتفاقی افتاده و تو هنوزم نمیخوای بگی چه اتفاقی افتاده؟"
جونگ کوک ناامید روی صندلی نشست و سرش رو بین دست هاش گرفت
دیگه نمیدونست چه اتفاقی در حال افتادن هستالان کجان؟"
تهیونگ سرش رو به عقب تکیه داد و غمگین زمزمه کرد
شاید اگه یذره دیگه ادامه پیدا میکرد گریه اش میگرفتپیش جیمینن نمیتونستم بیمارستان بیارمشون "
آلفای شکلاتی رایحه شکلات تلخ آزاد کرد و دستش رو به آرومی روی صورت توت فرنگی گذاشت
الان دیگه مهم نبود که چرا باهم دعوا کردند فقط این رو میدونست که باید از توت فرنگیش محافظت کنهچند وقته که برام پیام های تهدید آمیز میاد از همون اول هم میدونستم جدیه ولی کاری جز بیشتر زیر نظر گرفتن پسرا نمیتونستم انجام بدم "
تهیونگ نگاه محکمی به جونگ کوک انداخت و سعی کرد حداقل صاف تر بشینهمحتوای پیام ها چی بود؟"
جونگ کوک محکم فکش رو بهم فشرد و سعی کرد به این فکر نکنه که چرا توت فرنگی به اون هیچ چیزی نگفتهتهیونگ فقط شونه ای بالا انداخت و گفت:
هر چیزی که فکر کنی قول یه زندگی بهتر و در نهایت قتل ، بیکار شدن ، تجاوز و دزدیدن یونجون "
تهیونگ دوباره به نقطه ای خیره شد و ادامه داد:
تا موقعی که خطری برای یونجون نداشته باشه هیچ چیزی مهمی نبود فقط نادیده میگرفتم ولی از یه جایی به بعد این تهدیده های داشتن عملی میشدن ولی میدونم که میتونم حلشون کنم "آره میتونستی حل کنی که الان انقدر داغونی!"
جونگ کوک کنایه وار گفت و سعی کرد جملاتی که شنیده بود رو هضم کنهفکر میکنی فقط منم که الان انقدر صدمه دیدم؟"
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و به مرد نگاه گذرایی انداخت
توت فرنگی همین الانش هم مطمئن بود که پاهای هردو مرد رو شکسته!کار چه کسیه؟"
جونگ کوک کنترل شده گفت و دوباره رایحه غلیظ تری از شکلات تلخ رو ازاد کردکار الکسه یونجون رو میخواد"
ایندفعه تهیونگ لب هاش رو بیشتر روی هم فشرد و سعی کرد بی توجه کم کم سعی در بلند شدن کنهطی چند ثانیه بعدی جونگ کوک فقط با سکوت به مرد نگاه میکرد در آخر با بستن چشم هاش گفت:
حلش میکنم"یادم نمیاد که ازت کمک خواسته باشم"
تهیونگ زمزمه کرد و دوباره لیوان آب روی میز کنارش رو برداشتپیشنهاد نکردم"
آلفای شکلاتی اخم محوی نشون داد و ایندفعه دست توت فرنگی رو محکم گرفت ، بوسه کوتاهی کرد و به گونه اش چسبوند و ادامه داد:
مهم نیست چقدر قلبم رو بسوزونی به هرحال تو فقط توت فرنگی من هستی "شاید آقای شکلاتی"
تهیونگ با لبخند درد آوری گفت و بالاخره قطره اشک پنهانی ای ریخت
اون خسته شده بود و فقط خانواده اش رو میخواستخیلی زود خوب میشی ولی قبل از اون باید یسری از مسائل حل بشن"
جونگ کوک بالاخره از روی صندلی بلند شد و با بوسه کوتاهی روی موهای توت فرنگی بیرون رفت
و تهیونگ چند دقیقه بعد فقط تونست متوجه وارد شدن سوکجین بشههیونگ تو اینجا چیکار میکنی؟"
تهیونگ با بُهت پنهانی گفت و دستش رو از شدت درد مشت کردکیم تهیونگ من تو رو میکشم! بگو داری چه غلطی با زندگیت میکنی!"
جین رایحه مرکبات ترش شده اش رو آزاد کرد و بلند گفتتو دومین نفری هستی که امروز اینو بهم میگی"
تهیونگ با تک خند کنایه ای گفت و ادامه داد:
میدونم شرایط بدیه ولی میتونی یه کاری برام انجام بدی؟"سوکجین ابرویی بالا انداخت و با صورت راضی توت فرنگی نگاهی انداخت
ایده های تهیونگ معمولا وحشتناک بودند ولی خب همیشه جواب میدادند!.....
شاید یسری از ابهامات برطرف شده باشند ولی هنوزم کل داستان نیست
و جونگ کوکی که کلا دعوا با توت فرنگیش رو از یاد بردامیدوارم از این پارت خوشتون اومده باشه🍅❤
YOU ARE READING
troubled jeons(kookv)
Fanfictionتهیونگ فقط خواستار یه زندگی بدون دردسر بود ولی همه چیز با حضور ناگهانی همسایه دردسرساز اش شروع به تغییر کرد! .... بهمکمک کن!" آلفای شکلاتی با لحن بیچاره ای بیان کرد و به اون امگای بداخلاق نگاهی انداخت اون وقت چرا؟" و گوشه لبی برای مرد بالا داد چون...