remorseful

1.2K 228 28
                                    


این روز ها متفاوت می‌گذشت ، شاید کمی کسل کننده به همراه احساس مضخرف بودن!
درسته جونگ کوک از صمیم قلبش احساس مضخرف بودن میکرد
گاهی اوقات شروع به سرزنش کردن خودش میکرد و گاهی اوقات توت فرنگی رو سرزنش میکرد ..‌‌.
شاید اون زیاده روی کرده بود در واقع جونگ کوک داشت به این فکر میکرد که اون یه جمله بوده نه‌؟
فقط فرق اون جمله با جملات قبلی توت فرنگی سوزوندن قلبش بود ...

بابا؟"
سوبین متعجب گفت و به اطراف مرد نگاه های خیره ای انداخت
پاپاش کجا بود؟

پاپا ته امروز نمیتونست دنبالتون بیاد پس من اومدم"
آلفای شکلاتی واقعا پیام های جدیدی که از طرف تهیونگ دریافت میکرد رو متوجه نمیشد
اون حتی کمتر با پسرا وقت میگذروند و بیشتر وقتش رو توی شرکت سپری میکرد
احتمالا زندگی با وان نایتش اونو اذیت میکرد؟
آهی از سر حرص کشید و در ماشین رو برای پسرا باز کرد

چه خبرا؟‌"
خیلی خب شاید یکم عصبانی باشه و دلیلی پیدا نمی‌کرد که با پسرا بداخلاق باشه

به صورت گرفته سوبین و یونجون نگاهی انداخت و دوباره آهی کشید البته اینبار از روی حرص نبود بیشتر شبیه ناراحتی و خستگی بود

هفته بعد کلاسمون جشن داره"
یونجون پکر زمزمه کرد و نگاهش رو به سمت دیگه ای چرخوند
اون داشت فرار میکرد؟

بابا... یونی میگه پاپا نمیاد"
سوبین دست یونجون رو آروم گرفت و بهش تکیه کرد

و چرا یونی باید همچین فکری داشته باشه‌؟"
جونگ کوک سرش رو به عقب تکیه داد و سعی کرد آروم بمونه
تهیونگ دقیقا داشت چه غلطی انجام میداد که به بچه همچین احساسی رو القا کرده بود؟

پاپا دیگه دوستمون نداره نه بوسه های شب بخیرمون رو بهممون میده نه حتی دنبالمون میاد و نه حتی باهامون وقت میگذرونه"
یونجون به آرومی زمزمه کرد و متقابلا به سوبین تکیه داد

پاپا فقط یکم سرش شلوغ تر شده معلومه که توله ببر و خرگوشش رو فراموش نمیکنه"
بالاخره خنده واقعی ای نشون داد و موهای هردو پسر رو بهم ریخت
ما امروز به نشونه اعتراض پیتزا میخوریم بعدش هم میتونیم بریم پاپا رو ببینیم مطمئنا میتونه چند دقیقه استراحت کنه"
آلفای شکلاتی سعی کردن از شیرین ترین لحن ممکنه اش استفاده کنه
مهم نبود که اون و توت فرنگی چه مشکلاتی باهم داشتند نمیذاشت این اتفاق باعث آسیب به پسرا بشه‌!

زودتر از اون چیزی که فکر میکرد ناهارشون تموم شد و حالا به سمت محل کار توت فرنگی حرکت می‌کردند
صادقانه ایده ای در مورد دیدار ناگهانی ایشون نداشت
از اون روز چیزی حدود یک ماه می‌گذشت و خب جونگ کوک بیشتر اوقات حرفی نمیزد ولی سعی هم نمی‌کرد که از خونه دور بشه اون شش ماه باید می‌گذشت شاید اون بیشتر از هر کسی تقلای تهیونگ رو برای داشتن یونجون دیده بود پس نمیتونست همچین کاری رو باهاش انجام بده
بیشتر اوقات این توت فرنگی بود که خودش رو دور میکرد و کمتر خونه دیده میشد
جونگ کوک متوجه نمیشد‌!
انقدر حال بهم زن یا غیر قابل تحمل بود؟

troubled jeons(kookv)Onde histórias criam vida. Descubra agora