⁦>⁠.⁠<⁩12⁦>⁠.⁠<⁩

295 55 243
                                    

میشه برای این پارت کامنت زیادی بزارید؟ :)
_____________________________________________

«فقط تونستم یک جیمیل پیدا کنم»

یونگی پا روی پا انداخت.برق کفش مشکی پاشنه‌دار مردانه‌اش میتونست تمام اتاق رو روشن کنه.دست‌هاشو به میز پشت‌سرش تکیه داد کت مشکی‌اش کمی بالاتر کشیده شد و دکمه‌های پیرهن سفیدش کمی بیشتر جنگیدن تا سینه‌ مردانه‌ی ورزیده‌اش رو زیر لباس‌ها نگه دارن.زبونشو روی لب پایینی‌اش کشید و بدون اینکه چیزی درمورد دفتر خاطرات هوسوک بگه،ادامه داد
«چیز زیادی نداشت.تنها دلیلی که اون ایمیل رو برداشتم اینه که میتونیم ازش یه چیزایی دستگیرمون بشه»

جین انگشت‌هاشو روی لب‌هاش کشید.داشت درمورد حرف‌های یونگی فکر میکرد.مطمعن نبود که با یک جیمیل میتونستن به سمت جلو حرکت کنن یا نه برای همین با یک اخم کمرنگ پرسید
«مطمعنی چیزی بیشتر از این پیدا نکردی؟!یعنی واقعا هوسو ...»

یونگی حرف جین رو قطع کرد و با قاطعیت بیشتری گفت
«هوسوک هیچ ربطی به کارهای پدرش نداره.اینو از قبل هم بهت گفتم اما تو به حرفم گوش ندادی.»

جین دستی به صورتش کشید.به سمت یونگی نزدیکتر شد و پرسید
«چرا اینقدر مطمعن حرف میزنی؟چرا فقط یک درصد فکر نمیکنی همه‌ی اینا نقش بازی کردن باشه؟هیچ‌ چیزی از اون آدما بعید نیست»

یونگی کلافه این بار پاشو از روی پایش برداشت.کمی زبانش رو در دهانش چرخوند.نگاه مطمعنش رو به چشم‌های پرسشگر جین داد و گفت
«هوسوک واقعا فکر میکنه برادرش دراثر یک خودکشی مُرده!اون تمام این عذاب‌وجدان رو سال‌ها تحمل کرده.آره از اون آدم‌ها هیچ‌چیزی بعید نیست وقتی ... وقتی مرگ کسی رو گردن برادرش بندازه معلومه که هیچ چیزی از اون‌ها بعید نیست جز گول زدنِ من»

جین حالا انگار میتونست کمی حرف‌های یونگی رو باور کنه.دست‌هاشو روی دسته‌های صندلی گذاشت و به پشت صندلی تکیه داد.کمی ناباورانه به اطراف نگاه کرد و پرسید
«اگه اینقدر راحت تونستی درمورد هوسوک نتیجه گیری کنی ... چطور درمورد پدرش اینقدر زود همه چیز رو نفهمیدی؟اصلا بهم بگو این واقعا نتیجه‌گیریِ یا دفاع از هوسوک؟»

یونگی تکیه‌ی دست‌هاشو از میز پشت‌سرش گرفت.حالا بیشتر مرتب به نظر می‌اومد اما چهره‌اش خونسردی چند لحظه پیش رو نداشت.از تکرار کردن حرف‌هاش متنفر بود و انگار جین امروز میخواست دست روی اعصباش بزاره برای همین کمی فکش رو تکون داد و گفت
«جین!هوسوک هیچ ربطی به سازمان پدرش نداره.این به این معنا نیست که من به خاطر پسر بی‌گناهش البته اگه واقعا این یکی پسرش باشه،من تمام دفتر گذشته‌ای که برام به گند کشیده رو ببندم و تمام!نه ... فقط»

بزاق دهانش رو قورت داد و نگاهش رو از چشم‌های جین گرفت و گفت
«نیازی نمیبینم که هوسوک بین من و پدرش قرار بگیره»

Wrong choice!Where stories live. Discover now