قسمت پنجم: سقوط ایکاروس

708 116 499
                                    

سئول، عمارت کیم، چهاردهم دسامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۱۵ ظهر

برف تمام قسمت‌های سبز باغ را سفید پوش کرده بود؛ طوری که به نظر می‌رسید محوطه عمارت هرگز رنگی جز سفیدی را به خود ندیده است.

حجم برف با نزدیک تر شدن به ورودی‌های ساختمان مرکزی کمتر و کمتر شده و در نهایت در جاده منتهی به درب ورودی به گل و لای سیاه و قهوه ای رنگ تبدیل می‌شدند؛ گل و لایی که رد عبور خودروهای عمارت را بر تن جاده سنگ فرش شده پر رنگ تر کرده و اهمیتی به ماشین اتوماتیکی که هر دوساعت یک بار آن را می روبید و سنگ فرش را تمیز می‌کرد نمی‌داد.

همه چیز در پشت غباری از سرما و مه پنهان شده بود و از ساعات میانی روز، هوا رو به تاریکی می‌رفت.

جاده متصل کننده حیاط اصلی به ورودی، بدترین قسمت ماجرا بود؛ درخت‌های بلندقامتی که در دو طرف جاده تا مقابل گیت و ساختمان نگهبانی کشیده شده بودند، با وجود لایه ضخیمی از برف از شدت تیرگی به سیاهی شب میل می‌کردند و منظره خوفناکی را به وجود می‌آوردند.

سگ‌های عظیم الجثه نگهبان، با شنیدن صدای هر زاغ و یا پرنده‌ای که بر فراز باغ پرواز می‌کرد، به شدت پارس می‌کردند و گاه از شدت عصبانیت زوزه می کشیدند.

درون عمارت اما متفاوت بود؛ دانه‌های برف بدون دعوت تنها تا پنج قدم به درون سالن کشیده می‌شدند. در واقع با عبور از درب بزرگ و کارشده عمارت، هرم گرما به دلیل اختلاف دما پوست صورت را می‌سوزاند؛ مانند آن که صد شومینه هیزم سوز به طور همزمان درحال سوختن باشند تا بتواند تمام ساختمان را گرم کنند.

هر قسمت بوی متفاوتی از نوشیدنی‌های گرم می‌داد. در نزدیکیِ گاردها به دلیل شب بیداری و شیفت‌های طولانی بوی اسپرسو غالب بود و هرچه به آشپزخانه و دیگر سالن‌های پر رفت‌وآمد نزدیک می‌شدی، بو شیرین‌تر می‌شد. شکلات داغ یا نوشیدنی‌هایی مانند آن که سینه را گرم می‌کنند، جایگزین تزئینات اغراق آمیز کریسمس می‌شدند.

مطابق انتظار هیچ کس در انتظار سال نو نبود و یا اگر بود، طوری رفتار نمی‌کرد که این گونه به نظر برسد.

از شلوغی و همهمه عمارت راضی بود زیرا تنهایی در فصل و در این عمارت بیش از تصور ترسناک و شاید بهتر بود بگوید افسرده کننده بود.

بعد از ارسال آخرین پیام با تلفن همراه جدیدش به بکهیون که در حال لذت بردن از چشمه های آب گرم اطراف فوجی بود آن را روی تخت انداخت و دم عمیقی از نبولایزرش گرفت.

گربه بداخلاقش این روزها کمی وزن گرفته بود و بدخلق تر و وحشیانه‌تر از همیشه به جان اسباب و وسایل اتاق میفتاد و هیچ وسیله‌ای را از رد چنگال‌ها و دندان‌هایش بی نصیب نمی‌گذاشت.

𝑪𝑹𝑼𝑬𝑳Onde histórias criam vida. Descubra agora