تنها چیزی که میدانست این بود که بیاندازه سردرگم است. کشمکش سختی در ذهنش جریان داشت.تقابل عشق و دوستی با نفرت و ترس...
کدام یک غالبتر بود؟
چندمین بار بود که این را از خود میپرسید؟
با فشاری که به دیوارههای مثانهی بیچارهاش وارد میشد، پوفی کشید و آرزو کرد کاش اجازهی اتصال سوند را به پرستار داده بود.
باصدایی کم جان پرستار را صدا کرد.
اما به جای آن، نیمی از صورت جیمین را دید که از میان در عبور کرده بود و مظلومانه او را نگاه میکرد.
جونگکوک طاقت نیاورد و مذبوحانهتر* به دوستش خیره شد.
جیمین، ذوق زده با یک حرکت به درون اتاق پرید که باعث شد پایش کمی پیچ بخورد و آخش بلند شود.
جونگکوک نیم خیز شد اما جیمین دستش را به نشانهی این که چیز مهمی نیست بالا آورد.
سریعا با همان پایی که لنگ میزد، خود را روی تخت پرت کرد و سر جونگکوک را با تمام توان به سینهاش فشرد.
جیمین همیشه میگفت جونگکوک از آن دسته انسانهایی است که مدام دلت برای درآغوش کشیدنشان پرواز میکند.
پس چرا زندگی آرامشش را از آغوشش بیرون کشیده بود؟
جونگکوک که از پایین تحت فشار بود، نتوانست آغوشی که هرلحظه تنگتر میشد را تحمل کند.
با چشمان پاپی مانندش به جیمین نگاه کرد:
"اگه تا پنج ثانیهی دیگه منو به دستشویی نرسونی، این تخت رو به گند میکشم."
جیمین با چشمان گرد سریعا کانولا را از بینیاش خارج کرد؛ جونگکوک را درآغوش کشید و به سختی روی دو دست بلند کرد.
جونگکوک با کشیده شدن سرم، آخی بلند گفت.
جیمین لعنتی بر بیحواسیاش فرستاد و به مشقّت سرم را از پایه برداشت، روی سینه جونگکوک انداخت و با فحش به سمت سرویس آن سوی اتاق رفت.
جونگکوک سرش را در گردن جیمین مخفی کرد و با خجالت زمزمه کرد:
"خودم... میتونستم... راه برم..."
جیمین با خنده برای عوض کردن جوّ میانشان، دست به کار شد:
"تنها کاری که میتونی بکنی اینه که مثل یه سگ مریض روم نشاشی."
جونگکوک که نبود کانولا تنفسش را سختتر کرده بود، چیزی نگفت.
جیمین با رسیدن به سرویس، درب توالت را باز کرد و جونگکوک را رویش نشاند و مانند آدمهای مست دور و اطراف را نگاه کرد. جونگکوک با تعجب و به سختی گفت:
![](https://img.wattpad.com/cover/233032126-288-k388632.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
𝑪𝑹𝑼𝑬𝑳
Fiksi Penggemar♣️ فصل اول : اتمام یافته ♠️فصل دوم : درحال آپ "مادرم زن خوبی بود اما آدمای خوب میمیرن. من میخوام بد باشم. شرارت رو نشونم بده؛ تاریکی رو نشونم بده. حتی اگه بتونم یه پرتو امید برای خودم پیدا کنم. من رو به یه شیطان کوفتی بدل کن." ♦️𝐌𝐚𝐢𝐧 𝐜𝐨𝐮𝐩�...