۸. غیرقابل صحبت اما خوانا

62 17 4
                                    

با ورود زوج پر‌تنش، کیم جونگده تو دلش از خدا یاری خواست تا بتونه از پسش بربیاد! با توجه به حکم دادگاه و پرونده‌اشون زوج سختی به نظر میومدن! از اونایی که صد سال طول میکشید کمکشون کنی تهشم میفهمیدی که مشکلشون ی چیز دیگه بوده اصلا!

"سلام آقای دکتر!"

هردوشون باهمدیگه گفتند و روی مبل‌ها نشستند. جونگده با لبخندی صحبتش رو‌شروع کرد و اصلا به روش نیاورد که اینا چقدر بی ادب بودن که منتظر نموندند خودش بگه بفرمایید بشینید!

"سلام آقایون! امیدوارم حالتون خوب باشه. من کیم جونگده هستم. دادگاه خانواده من رو به عنوان مشاور ازدواج انتخاب کرده. هر هفته حداقل سه جلسه قراره داشته باشیم.‌ امروز... ۱۱ سپتامبر اولین جلسه هست و ۸ اکتبر هم احتمالا وقت دادگاهه. حدس میزنم ۱۰ الی ۱۲ جلسه بتونیم درکنار هم باشیم. ممکنه ازتون یکسری فعالیت بخوام مثل نامه نویسی به همدیگه یا یک قرار عاشقانه! امیدوارم همکاری بکنید چون در صورت عدم همکاری و تشخیص داده نشدن علتی معقول برای طلاق ممکنه طلاق نگیرید. خیلی خب. ازتون میخوام این فرم اطلاعات فردی رو پر کنید. میتونید از خودکارای روی میز هم استفاده کنید."

بکهیون اب دهنش رو قورت داد که از چشم هیچکس دور نموند. جونگده تک تک رفتارهاشون رو تحت نظر داشت و مثل عقابِ کوه‌های راکی حتی نحوه بالا پایین شدن قفسه ی سینشون رو هم بررسی میکرد!

چانیول یدونه خودکار مشکی از داخل جاخودکاری برداشت. بعد، از جیب داخل کتش یدونه روان‌نویس دراورد و به سمت بکهیون گرفت. بکهیون تا اون لحظه بین برداشتن یا برنداشتن خودکارهای کثیف الوده ی میکروبی بی کیفیت زشت تردید داشت اما چانیول با گرفتن روان‌نویسش به سمتش اون رو از بزرگترین مشکل زندگیش رهایی داد! گرفتن خودکار از بقیه.

جونگده تو دلش گفت 'اها! میدونستم از اون زوجایین که حتی با وجود جدایی بازهم حواسشون به همدیگست. اما بکهیون چرا خودکار برنداشت؟'

جونگده استدلال های خودش برای اینکار بکهیون رو بصورت نامحسوس تو دفترچه‌اش نوشت. میتونست ریشه در کودکیش داشته باشه. رفتار بکهیون رو بیشتر تحت نظر گرفت. کاغذ رو روی میز گذاشته و کاملا خم شده بود. پاهاش جمع بود و روانویس رو خیلی سفت گرفته بود. سرش انقدر تو برگه بود که شاید با نوشته‌هاش سرجمع دو سانتی متر فاصله داشت! متوجه شد که چانیول دستش رو روی پیشونی بکهیون گذاشت و از کاغذ فاصله داد. با اینحال بدون تماس چشمی با بکهیون با دست دیگش به نوشتن ادامه میداد. بکهیون سرش رو فاصله داد و با لبخندی محو مشغول نوشتن شد.

جونگده داخل دفترچه‌اش تمام دیده‌هاش رو نوشت. در حال حاضر مثل یک‌زوج عادی به نظر میرسیدن که حواسشون به حالات همدیگه هست. پس دلیل واقعی درخواست برای طلاق چی بود؟ تا وقتی که صحبت رو شروع نمیکردن هیچوقت نمیفهمید.

My Dilemma Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ