۲۴. شب های مستی

24 8 0
                                    

سهون نمیتونست نگاهش رو از روی هان برداره. بعد از رفتن چانیول و بکهیون، این دو نشستند به پای الکل و مستی! منتهی تصمیم بر این شد که سهون سوبر بمونه و رانندگی بکنه. پس هان مینوشید و مینوشید. لپ‌هاش سرخ و چشم‌هاش نیمه باز بود. موهاش یکمی بهم ریخته بود و به خاطر رقص زیاد هنوز هم نفس نفس میزد و موهاش از عرق به خیسی میزد.

سهون قبل از اینکه هان یک شات دیگه بنوشه، شات رو از دستش گرفت.

"خیلی خب لولوشکم! نظرت چیه ی چیزی بخوری؟ شات پشت سر هم باعث میشه فردا صبح از سردرد کلافه بشی."

هان لب‌هاش رو برچید و مثل بچه‌ها نق زد:

"فقط یکی دیگه!"

سهون احساس میکرد قلبش یادش رفته بتپه. هان چقدر زیبا بود. چقدر قشنگ! اصلا چرا؟! انگار خدا تمام دقتش رو صرف خلق هان کرده بود. سهون میتونست با هان آتئیست ها رو قانع کنه که خدا وجود داره! چون غیر ممکنه همچین چیزی همینطوری به وجود اومده باشه!

لب‌های برچیده‌اش باعث میشد سهون بخواد خم بشه و محکم ببوسه! ولی هان مست بود و سهون نمیخواست کاری بکنه که هان فردای مستی از دستش دلخور بشه.

آب دهنش رو قورت داد. دستش چندبار مشت و باز شد. خیلی تلاش میکرد همونجا یک بوسه ی عمیق رو شروع نکنه. نگاهش رو به جای دیگه‌ای چرخوند.

"ی چیزی بخور بعدش باشه! میذارم بنوشی!"

انگشت‌های هان چرخیدند و زیر چونه‌ی سهون قرار گرفتند. تماس یهویی بود و سهون انتظارش رو نداشت. متعجب‌ بود. هان چونه ی سهون رو کمی بالا و به سمت خودش چرخوند تا نگاه سهون دوباره روی خودش برگرده.

سهون آب دهنش رو محکم تر قورت داد‌.

هان با لب‌های برچیده گفت:

"چرا بهم نگاه نمیکنی؟ چرا منو نمیبوسی اوه سهون؟ نکنه من به اندازه ی کافی خوب نیستم؟!"

سهون نمیدونست چی بگه. فقط خیره‌ی هان بود. کاش هان هم متوجه میشد چقدر فوق العادست. سهون حاضر بود همه کاری بکنه فقط برای اینکه هان رو به آغوش بکشه و تا وقتی که دیگه نفسی باقی نمونه ببوستش.

صداش خش داشت و آروم بود:

"تو مستی لولوش!"

"و؟"

هان گفت‌. از جا بلند شد و بین پاهای سهون قرار گرفت.

"اوه سهون! اگه تو مست بودی تا الان برده بودمت تخت!"

گونه‌های سهون رنگ گرفت. هیچوقت هان رو انقدر صریح ندیده بود! قلبش تند تند میتپید و هیجان بدنش رو میبلعید. ولی میدونست این درست نیست. حتی اگه هان التماسش هم میکرد، باز هم سهون تو مستیِ هان کاری باهاش نمیکرد. نهایتش این بود که بغلش بکنه‌. به نظرش درست نبود. چون حتی اگه هان اظهار میکرد که راضی هست، به هرحال مست بود!

My Dilemma Where stories live. Discover now