۱۹. نامه‌های نگاریده نشده

46 10 0
                                    

نامه‌‌های چانیول


"  سلام بکهیونی!
  امیدوارم حالت بهتر باشه. خودتم میدونی ذره نامه نگاری بلد نیستم. البته بلدم هستم ولی نامه ی اداری بلدم. اولین باره که بدون پیوست و تاریخ و رونوشت و امضا نامه مینویسم. البته اگه نامه های قبل از ازدواجمون رو فاکتور بگیریم."

کاغذ رو مچاله کرد. این چرت و پرت‌ها چی چی بودن؟! چانیول اینهمه نامه ی اداری نوشته بود ولی نمیتونست یدونه نامه ی خیلی عادی درست مثل یک انشا با موضوعی خاص رو بنویسه!

در اتاقش زده شد و مادرش اومد تو.

"شنیدم روانشناس بهت گفته انشا بنویسی! واست میوه آوردم. چیزهای خوب خوب بنویسیا!"

"مامان امتحان نمیدم! دوتا نامه است!"

خانم پارک دستش رو روی شونش گذاشت و با نیشخند گفت:

"میدونم پسر عزیزم! منتهی مثل انشای کلاس سومت ننویسی ی وقت! به هرحال ما ابرو داریم. مخصوصا جلو بکهیون خیلی ابرو داریم چون نمیدونه تو درباره ی اهمیت جیش کردن انشا نوشتی!"

چانیول معذب بودن رو تا عمقی ترین سلول هاش چشید! مامانش بلد بود هربار چطوری خجالتش بشه. با صدایی که از ته چاه میومد غر زد:

"چرا همش یادم میندازی؟! کلاس سوم بودما!"

خانم پارک خوشحال از اینکه حال و هواش رو نغییر داده حرفی نزد و تنهاش گذاشت.

چانیول اولش اصلا قبول نمیکرد که بیاد خونه و پیش خانوادش زندگی کنه اما مامانش مغزش رو رنده کرد و موفق شد! خانم پارک نمیخواست با زور و پا فشاری مجبورشون بکنه که طلاق نگیرن! ولی نمیخواست بدون تلاش برای داشتن هم جدا بشن. چانیول زیاد توضیح نداد ولی اشاره کرد که روانشناس گفته اول باید یکسری تغییر تو‌ خودشون ایجاد کنن تا رابطشون بهبود پیدا کنه. خیلی موافق بود. از زندگی خودش تجربیات زیادی داشت. مثلا آگاهی کاملی داشت که عشق واقعا همیشه هر مشکلی رو حل نمیکنه. گاهی اصلا خود عشق مشکل اصلیه!

" سلام بکهیون عزیز تر از جانم!"

نه نه! اینم زیادی عاشقانست!

"  سلام بکهیونا!

  تو این نامه میخوام درباره ی دلیل‌هایی که باید به رابطمون ادامه لدیم یکسری نکاتی رو ارائه بدم."

دلش میخواست این روهم پاره و مچاله کنه! ولی دیگه نمیتونست از اول بنویسه چون مطمئنا این چرخه تا ابد طول میکشید. ناچار ادامه داد و تصمیم گرفت به بداهه‌ی خودش اعتماد کنه.

My Dilemma Where stories live. Discover now