با رسیدن به اتاقی که قرار بود ازش ازمون بگیرن و تست خیانت بده ، نفس عمیقی کشید و وارد شد.
جونگین روی صندلی پشت میز نشست و با لحنی دستوری گفت : بشین.
نگاه تیزی به جونگین انداخت و به طرف صندلی رفت و روش نشست.
به محض نشستن ، صندلی پایین رفت و فلیکس متوجه شد که ازمون از همین الان شروع شده.
بدون هیچ حرکت خاصی برای جلب توجه ، خودش رو بالا کشید و به جای نشستن روی صندلی روی پاهاش به حالت نشسته ، ایستاد.
جونگین نگاه زیر چشمی به فلیکس انداخت و حرفی نزد.
برگه های روی میزش رو مرتب کرد و گفت : خب ... چند تا سوال ازت میپرسم باید بهشون جواب بدی
.
بدون هیچ حرفی به جونگین نگاه کرد و منتظر سوالاتش موند.
جونگین اب دهنش رو قورت داد و به پاهای فلیکس نگاه انداخت تا ببینه خسته شده یا نه.
با دیدن پاهای بدون لرزش فلیکس ، لبخند محوی زد و خطاب به زیر دستش لب زد : دستگاه دروغ سنج رو به مغزش وصل کنین.
زیر دست سری تکون داد و دستگاه رو به مغز فلیکس وصل و روشنش کرد.
فلیکس همچنان بدون واکنش نشسته بود.
جونگین دوباره به پاهاش نگاه کرد ولی با همون پاهای بدون لرزش مواجه شد.
اونقدر که این پسر اروم و راحت نشسته بود، حس میکرد اون صندلی سالمه سالمه و فلیکس روی اون نشسته .
هوفی کشید و گفت : خب .. فرض کن توسط کشور دشمن گیر افتادی و اونا میخوان ازت اطلاعات بگیرن چیکار میکنی ؟
پوزخندی زد و گفت : سوالاتتون خیلی سطح پایینه.
جونگین با اخم هر دوتا دستش رو روی میز کوبید و گفت : فقط چیزی که میپرسم رو جواب بده.
شونه ای بالا انداخت و گفت : باشه .. اروم باش ..
یه فرمانده باید به اعصاب خودش مسلط باشه.
دندون هاش رو به هم فشرد و با داد گفت : جواب منو بده.
انگشت اشاره اش رو توی گوشش فرو کرد و گفت :
اطلاعات رو بهشون میدم.
با چشم های بیرون زده از حدقه لب زد : چی ؟
فلیکس پوزخندی زد و گفت : اگر ارتش ما بهترین باشه مسلما فقط یک اطلاعات برای خودش نداره و چندین اطلاعات درست میکنه تا اطلاعات اصلی رو پوشش بدن و تقریبا نزدیک به همون اطلاعات اصلی باشن.
جونگین ابرویی بالا داد و به هیونجین که از پشت شیشه داشت به حرفاشون گوش میکرد نگاه کرد.
هیونجین نیشخندی زد و با دستش به جونگین فهموند که باید سوال بعدی رو بپرسه.
سری تکون داد و به فلیکس نگاه کرد و گفت : خب .. اگر تو و فرمانده ی کل در خطر باشین اول کی رو نجات میدی ؟
خنده ی ریزی کرد و گفت : مطمئنن خودمو نجات میدم .. چرا باید یه فرمانده رو که با سختی به این مقام رسیده و مشخصه که همه چیز رو از بره نجات بدم ؟ جون خودمو نجات میدم چون اون فرمانده به راحتی جون سالم به در میبره.
جونگین اخم محوی کرد و خواست چیزی بگه که صدای هیونجین توی اتاق پیچید : اگر برای یه ماموریت به جایی فرستاده بشی و برای به دست اوردن اطلاعات اون کشور مجبور به همخوابی بشی اینکار رو میکنی ؟
با این حرف هیونجین ، به طرفش برگشت و نگاه تیزش رو به چشم هاش داد و با لحنی مطمئن لب زد : من برای به انجام رسوندن ماموریتم هر کاری میکنم .. هم خوابی که چیز خاصی نیست فرمانده.
نیشخندی از حرف فلیکس زد و گفت : بقیه ی سوالات رو ازش بپرس و بیارش اتاق تست .. اونجا منتظرم.
جونگین سری تکون داد و بقیه ی سوالات رو که شامل سوالات نظامی و گاهی سیاسی میشدن ، پرسید.
با اتمام سوالات و نوشتن جواب های فلیکس، از روی صندلی بلند شد و گفت : راه بیوفت.
نزدیک 2 ساعتی میشد که روی زانوهاش و تقریبا توی هوا نشسته بود و احساس درد در ناحیه ی زانو میکرد.
جونگین نگاه تیزش رو به پاهای فلیکس داد و منتظر افتادن یا هر اتفاقی که تا الان برای بقیه افتاده ، بود اما برخلاف انتظارش فلیکس مثل یک ادم کاملا سالم ایستاد و شروع به راه رفتن کرد.
هیونجین از توی دوربین به فلیکس نگاه کرد و با نیشخند پوک عمیقی از سیگارش گرفت.
عجیب از فلیکس و این تخس بودنش خوشش اومده بود.
وقتی در اتاق توسط سرباز باز شد ، فلیکس کنار رفت تا جونگین از اتاق خارج بشه.
هیونجین بازم پوکی به سیگارش زد و پوزخندی زد .
جونگین یکی از ابروهاش رو بالا داد و بدون اینکه چیزی بگه از اتاق خارج شد و به طرف اتاق تست رفت.
فلیکس هم پشت سرش راه افتاد و با قدمایی محکم و بلند به طرف اتاق تست رفت.
با رسیدن به اتاق ، جونگین در رو باز کرد و خطاب به فلیکس لب زد : برو داخل.
سری تکون داد و وارد اتاق شد.
به محض ورود هیونجین توپ تنیسی به طرفش پرت کرد و فلیکس بدون اینکه ذره ای تکون بخوره یا پلک بزنه ، توپ رو گرفت.
YOU ARE READING
SPY
FanfictionCouple : Hyunlix. Hyunin کاپل : هیونلیکس .هیونین . Genre(s) : Romance. Military. BDSM.Full Smut ژانر: رومنس. ارتشی. بی دی اس ام . کاملا اسمات . Up: Monday روز های آپ: دو شنبه ها . Channel: @Hyunlix_Zone چنل : هیونلیکس _زون