Part 34

512 47 16
                                    




@MINSUNG &HYUNLIX-ZONE


با قدم های اروم به طرف اشپزخونه رفت تا قهوه درست کنه. 
باسنش بخاطر ضربات هیونجین درد گرفته بود ولی واقعا راضی و خوشحال بود چرا که بعد از مدت ها توی بغل مردش ارضا شده بود. 
به طرف قهوه ساز رفت و روشنش کرد. 
از قبل قهوه اماده کرده بود و فقط کافی بود تا دستگاه رو روشن کنه و یه قهوه ی بی نهایت خوشمزه رو به مردش بده. 
نفس عمیقی کشید و دوتا ماگ از توی کابینت های چوبیش برداشت و به طرف قهوه ساز رفت. 
رو به روش ایستاد و با خستگی بهش نگاه کرد و به فکر لونا فرو رفت. 
نمیدونست چرا ولی وقتی که تنها میشد فقط به صدای نازک و زیبای اون بچه فکر میکرد و باعث میشد یه لبخند ملیح روی لباش بشینه. 
با یاد اوری دخترکش که گفته بود میره کتاب داستان میخره و منتظرش میمونه ، اروم خندید و لب زد :
عشق منی. 
با اخم دستاش رو دور کمر فلیکس حلقه کرد و گفت : چی باعث شده عشق من بخنده و به کی گفتی عشق منی ؟
با لبخند سرش رو به شونه ی هیونجین تکیه داد و سرش رو به طرفش برگردوند و گفت : حسودیت شده ؟
سرش رو اروم بالا و پایین و سر خم کرد و اروم و کوتاه لبای فلیکس رو بوسید و گفت : معلومه که حسودی میکنم..  اگر مال کسی غیر از من باشی و به کسی غیر از من فکر کنی هم تو رو میکشم هم اونو هم خودمو. 
ابرویی بالا داد و با شیطنت لب زد : ولی جدا از شوخی هیون .. اگر بفهمی من توی نبودت با یکی توی رابطه بودم چیکار میکنی ؟
اخمش رو غلیظ تر کرد و از فلیکس فاصله گرفت و اون پسر رو به طرف خودش برگردوند و با صدایی ترسناک و لحنی تهدید امیز لب زد : با کسی توی رابطه بودی ؟
نیشخندی زد و با به صدا در اومدن قهوه ساز ، به طرفش برگشت و تا خواست قهوه بریزه هیونجین دستش رو گرفت و گفت : فلیکس با کسی بودی ؟
لبش رو گزید و دستش رو از بین دست های هیونجین کشید و گفت : فیلم دوربین ها هست میتونی بری ببینی که با کسی بودم یا نه. 
با اخم و عصبانیت از فلیکسی که مدام داشت میپیچوندش ، قهوه ساز رو از بین دستش کشید و سر جاش قرار داد و دستاش رو به کمر باریکش رسوند و روی اپن نشوندش و گفت : برای بار سوم میپرسم .. توی نبودم با کسی بودی فلیکس ؟
با دیدن چشم های سرخ شده و نفس های هیونجین که رفته رفته تند و تند تر میشدن ، لبخند محوی زد و دستش رو به گونه اش رسوند و اروم نوازشش کرد و گفت : احمقی ؟ به نظرت من وقت این کارا رو داشتم ؟
نفسش رو پر فشار و از روی راحتی بیرون داد و گفت : قصد داری اذیتم کنی نه ؟
سرش رو تکون داد و ریز خندید و با شیطت لب زد : وقتی اینطوری عصبی میشی و چشمات سرخ میشه خوشم میاد .. این نشون میده که خیلی دوستم داری. 
پوکر به فلیکس نگاه کرد و دستاش رو دو طرف بدنش قرار داد و گفت : همینطوری نشون نمیدم که خیلی دوستت دارم ؟ باید حتما عصبیم کنی و دست روی نقطه ضعفم بزاری ؟
دوباره سرش رو تکون داد و کمی بلند شد و لب روی لبای هیونجین قرار داد و اروم ولی محکم و با ولع بوسیدش و گفت : اره .. من فقط اینطوری بهم ثابت میشه که دوستم داری. 
واقعا در برابر زبون فلیکس کم میاورد .. فرمانده ای که اگر شخصی روی حرفش حرف میزد ، اون شخص رو میکشت الان در برابر یکی از بهترین فرماندهان کره که تقریبا رقیبش هم محسوب میشد کم اورده بود و بخاطر اون حاضر بود هر کاری بکنه. 
اهی کشید و نگاهش رو به لبای فلیکس داد و گفت :
از دست تو .. میخوای دیونم کنی نه ؟
ریز خندید و سرش رو بالا و پایین کرد و گفت : اره .. خیلی دوست دارم دیونه بشی .. مثل زمانی که
تازه باهم اشنا شده بودیم و منو بردی توی خونت و دیونه شدی. 
متعجب از این حرف فلیکس ابرویی بالا داد و با نیشخند گفت : دلت برای مستر هوانگ تنگ شده اسلیو من ؟
لب پایینش رو با شهوت گزید و چشمای خمارش رو به هیونجین دوخت و گفت : خیلی زیاد .. تازه وسایلش رو هم دارم .. میتونی دوباره اون روی وحشیت رو بهم نشون بدی هیونجین ؟
با عشق و صدای بلند خندید و دستش رو به زیر باسن فلیکس رسوند و از روی کابین بلندش کرد و همانطور که به طرف اتاق میبردش لب زد : البته عزیزم. 
.
.
افتاب طلوع کرده بود و نور از بین پرده های سفید رنگ وارد اتاق شده بود. 
فلیکس با دستبند هایی که دور دستاش بود و به تاج تخت بسته شده بودن ، نفس های سختی میکشید و هیونجین با تموم وجودش توش میکوبید و ناله میکرد
.
نفس های تند و پر از شهوتی کشید و دستاش رو تکون داد و با چشم هایی که خیس شده بودن و نیپل هایی که داشتن خونریزی میکردن لب زد : کافیه هیونجین. 
اروم چشماش رو باز کرد و به فلیکس که بی نهایت خسته شده بود نگاه کرد و اخرین ضربه رو هم زد و کامش رو با فشار توی سوراخ فلیکس خالی کرد. 
کمرش رو از تخت فاصله و ناله ی بلندی سر داد و شروع به نفس نفس زدن کرد. 
کام هیونجین اونقدر گرم و لغزنده بود که داشت از لذت زیاد دیونش میکرد. 
با لبخند اخرین ضربه رو هم به سوراخ فلیکس زد و به محض خالی شدن کل اب کمرش ، دیکش رو خارج کرد و کنار فلیکس دراز کشید و گفت : خوبی ؟
اب دهنش رو قورت داد و به مردش نگاه کرد و گفت : به نظرت خوبم ؟ لعنتی من بهت گفتم اروم بعد تو هم نیپلامو پاره کردی هم گردنمو کبود ؟ الان چطوری برم پایگاه ؟
ریز خندید و روی ارنجش بلند شد و به دست های فلیکس که به تاج تخت پین شده بودن نگاه کرد و گفت : امروز رو میخوای استراحت کنی ؟
سری به نشونه ی منفی تکون داد و دستاش رو مشت کرد و کمی بدن خسته اش رو کشید و گفت :
نه .. باید برم امروز خیلی کار دارم. 
نفس عمیقی کشید و دستش رو دراز کرد و کلید رو از روی میز برداشت و به طرف فلیکس برگشت. 
خیلی اروم دست بند ها رو باز و گوشه ای پرت کرد و به طرف فلیکس برگشت. 
با دیدنش که داشت مچ دستاش رو ماساژ میداد ، لبخندی زد و کمرش رو گرفت و محکم بغلش کرد و گفت : خیلی اذیت شدی نه ؟
با نفرتی تصنوعی به هیونجین نگاه کرد و گفت :
هیونجین عزیزم..  اول که نمیزاشتی ارضا شم این که هیچ .. دوم مثل وحشیا اینقدر سینه هام رو مکیدی و زبون و دندون زدی که نیپل هام پاره شدن .. سوم لبامو گاز گرفتی ..چهارم دستامو بستی ..
پنج..  
با حرفی که هیونجین زد حرفش هیچ وقت کامل نشد
.
هیونجین : باشه عزیزم .. اگر ادامه بدی باید تا هزار بشماری .. حق با توعه زیاده روی کردم ..
ولی خب فلیکس یه لحظه به این فکر کن که اگر یه زمانی من و تو و لونا خواستیم با هم زندگی کنیم دیگه نمیتونم بی دی اس ام انجام بدیم و اینطوری سکس کنیم. 
با چشم های گرد شده به مردش نگاه کرد و گفت :
چرا که نه هیونجین .. چرا نتونیم .. بچه رو میخوابونیم و انجامش میدیم دیگه.. 
سرش رو با عجله تکون داد و گفت : نه نمیشه ..
لونا همش بین خواب میپره بعد من در حینی که دارم ویبرایتور میکنم توی تو باید دست بکشم تا بریم بخوابونیمش. 
به لحن جدی و حرصی شده ی هیونجین با صدای بلند خندید و گفت : دیونه .. به اینا هم فکر کردی ؟ نگاهی به فلیکس انداخت و گفت : نگو که تو فکر نکردی که باورم نمیشه. 
ریز خندید و توی بغل هیونجین فرو رفت و دستش رو روی گونه اش قرار داد و شروع به نوازشش کرد و گفت : فکر کردم ولی خب اینطوری هم نیست که خیلی روش حساس باشم .. سکس ساده اوکیه میتونیم یه جوری با پتو یا رو تختی سر و ته قضیه رو هم بیاریم ولی هر وقت خواستیم بی دی اس ام انجام بدیم لونا رو میزاریم پیش بابا .. خوبه ؟ ابرویی بالا داد و به چشم های فلیکس نگاه کرد و گفت : مثل اینکه فکر همه جاشو کردی. 
سرش رو تکون داد و به کمر روی تخت خوابید و دست هیونجین رو گرفت و زیر سر خودش قرار داد و موهای ابریشمیش رو به دست عضله ای اون مرد مالید و گفت : بله که فکر کردم .. بالاخره ما قراره با دخترمون زندگی کنیم و من واقعا نمیخوام یه
کیوت بی ادب داشته باشم که از سکس بابا هاش به بچه های مدرسه بگه. 
به این تفکر فلیکس اروم خندید و گفت : اصلا دلم نمیخواد حتی به این موضوع فکر کنم .. فرض کن لونا با دوستاش بیاد خونه و ما رو نشون بده و بگه اینم باباهای من که از سکسشون براتون گفتم. 
فلیکس با شنیدن این حرف از زبون هیونجین با صدای بلند خندید و گفت : وای شت هیونجین حتی فکر کردن به این موضوع هم باعث میشه بدنم مور مور بشه. 
لبخندی زد و سرش رو بلند کرد و لب روی لبای فلیکس قرار داد و اروم بوسیدش و با صدای دیپش لب زد : بریم سر کار ؟
اروم سرش رو تکون داد و دوباره به طرف هیونجین برگشت و پیشونیش رو به سینه ی اون مرد چسبوند و مثل یه گربه ی لوس و کیوت خودش رو بهش مالید و گفت : یکم دیگه توی بغلت باشم بعد بریم .. 
لبش رو از این همه دلربایی فلیکس گزید و دستش رو توی موهاش فرو کرد و کمی نوازشش کرد و
گفت : بمون عشقم .. این بغل فقط و فقط مال خودته
.
لبخندی از روی خوشحالی زد و یه دفعه کرم درونش فعال شد و گفت : یعنی مال کسی جز من نمیشه ؟
اخمی از حرف فلیکس زد و دستش رو به زور به چونه اش رسوند و سرش رو بالا اورد و توی چشماش نگاه کرد و گفت : معلومه که نه .. مگه احمقم که به جای تو کس دیگه ای رو توی بغلم بگیرم ؟
شونه ای بالا داد و گفت : نمیدونم شاید. 
با چشم های گرد شده به فلیکس نگاه کرد و توی یه حرکت ناگهانی اون پسر رو روی تخت پین کرد و خودش روی پاهای عضله ای و سفیدش نشست و گفت : چی گفتی ؟
دستاش رو روی سینه ی هیونجین قرار داد و گفت :
فقط حقیقت رو گفتم عزیزم .
پوزخندی از روی حرص زد و مچ دست های فلیکس رو گرفت و هر دو رو روی تخت پین کرد و کمی خم شد و گفت : فلیکس .. اگر فقط یکبار دیگه از این حرفا بزنی پا روی خیلی چیزا میزارم. 
ابرویی بالا داد و با شیطنت گفت : مثلا چی ؟ بدون گفتن حرفی پاشو از زانو خم کرد و روی دیک فلیکس قرار داد و تا کمی فشرد ، فلیکس جیغی از درد زد و گفت : هیونجین ؟
نیشخندی زد و پاشو عقب کشید و گفت : این یکی از چیزایی بود که پا روش میذاشتم .. پس اروم بشین و عصبیم نکن باشه عشقم ؟
با نفرت و عصبانیت به هیونجین نگاه کرد و اینبار اون کسی بود که چرخ خورد و هیونجین رو روی تخت پین کرد و خودش روی پاهاش نشست و گفت :
حرص خوردنت در حالی که فقط من باعثشم رو دوست دارم .. اینکه اینطوری روی حساس میشی رو خیلی دوست دارم .. حرف هایی که بهت میزنم دلیلی بر اینکه دوستت ندارم یا میخوام حرصت رو در بیارم نیست .. میدونی لذت میبرم هیونجین .. از اینکه میگی اغوشت فقط ماله و میگی من فقط قراره ازت لذت ببرم خوشم میاد و کیف میکنم .. حساسیتت روی خودمو خیلی دوست دارم .. واسه همین یکم عذابت میدم. 
با شیطنت و برای اذیت کردن فلیکس لب زد : فقط یکم عذابم میدی ؟ عزیزم مطمئنی داری راجب خودت حرف میزنی ؟ فقط یکم ؟ من دو روزه اومدم کره به اندازه ی تمام سال هایی که عمر کردم حرص و عذابم دادی .. بعد میگی فقط یکم ؟
ریز خندید و روی بدن هیونجین دراز کشید و پاهاش رو باز کرد و دیک اون مرد رو لای خط باسنش قرار داد و گفت : واسه همین کارامه که عاشقمی درسته ؟
لبش رو گزید و گودی و انحنای زیبای کمر فلیکس رو گرفت و گفت : دقیقا کدومشو میگی ؟
و با اتمام حرفش دستش رو به عضو و خط باسن فلیکس کشید و گفت : اینو میگی یا حرفایی که بهم میزدی رو ؟
لبش رو با شهوت گزید و خودش رو روی دیک هیونجین کشید و گفت : تو دوست داری کدوم باشه ؟ نفسش رو پر فشار بیرون داد و با چشم های خمارش به چشم های فلیکس زل زد و به ارومی و زمزمه
وار لب زد : هر دو رو دوست دارم ولی گزینه ی اول رو بیشتر از دومی دوست دارم. 
ریز و با شهوت خندید و تا دستاش رو توی موهای هیونجین حلقه کرد و خواست لب روی لباش بزاره ، زنگ موبایلش به صدا در اومد و هر دوشون با ترس از جا پریدن. 
فلیکس با اخم دستش رو دراز کرد و موبایل رو از روی پا تختی برداشت و با دیدن شماره ی تلفن ثابت پایگاه ، هوفی از روی عصبانیت کشید و ایکون سبز رو زد : بله ؟ ... باشه الان میام پایگاه. 
با اتمام حرفش تماس رو پایان داد و موبایلش رو گوشه ای از تخت پرت کرد و گفت : کثافت عوضی
.
ابرویی بالا داد و اروم کمر باریک عشقش رو نوازش کرد و گفت : کی بود؟
نفسش رو با عصبانیت و پر فشار بیرون داد و گفت : هیچی این پیرمرد خر دوباره اومده برای بررسی پایگاه. 
اخمی کرد و گفت : کی ؟
از روی هیونجین به ارومی بلند شد و همانطور که به طرف حموم میرفت گفت : فرمانده یون .. به احتمال صد در صد میشناسیش. 
با اومدن اسم اون پیرمرد صورتش رو با نفرت جمع کرد و متقابلا از روی تخت بلند شد و گفت : اون اشغال هنوز زنده است ؟
به طرف مردش برگشت و نفس سختی کشید و گفت
: دست روی دلم نزار .. اماده شو که بریم. 
سری تکون داد و به طرف حموم رفت و قبل از اینکه فلیکس در رو ببنده وارد شد و به سمت دوش رفت. 
با چشم های گرد شده بهش خیره شد و گفت : عزیزم راحتی ؟
نگاهی به فلیکس انداخت و اب رو باز کرد و گفت :
اره عشقم .. تو چی ؟ راحتی ؟
اهی از پرویی هیونجین کشید و گفت : من که خیلی راحتم ولی میدونی از اونجایی که اون یون خر توی پایگاه منتظره نمیتونم تحمل کنم که توی یه حموم با هم باشیم چون اتفاقات خوبی نمیوفته .. پس میرم توی حمام سالن .. فعلا. 
و با اتمام حرفش قبل از اینکه هیونجین نفی کنه ، از حموم بیرون دوید و به سمت حموم توی سالن رفت. 
هیونجین با اخم به در بسته ی حموم نگاه کرد و با تعجب گفت : الان فرار کرد. 
همانطور که توی تعجب بود ، فلیکس در حموم رو باز کرد و گفت : اره عشقم فرار کردم .. از دست تو و دیک و کمر قدرتمندت فرار کردم. 
به این حرف فلیکس با صدای بلند خندید و گفت :
برو فلیکس .. برو که الان دوباره میگیرمت .. برو و اینقدرم شیرین نباش خب ؟
ریز و با عشق خندید و پشتش رو به هیونجین کرد و گفت : هیونجین ؟
نگاهش رو به فلیکس داد و گفت : جونم ؟
دستی به باسن برامده اش زد و کمی تکونش داد و گفت : تا چند روز توی حسرتش بمون چون قرار نیست حالا حالا ها بهت بدم. 
و با اتمام حرفش دوباره باسنش رو تکون داد و گفت : بای فرمانده هوانگ. 
هیونجین با عجله به طرف فلیکس رفت و تا خواست ارنجش رو بکشه و وارد حمومش کنه ، فلیکس جیغ کوتاهی کشید و به طرف حموم توی سالن دوید. 
هیونجین هم نرسیده به در حموم ، از حرکت ایستاد و شروع به خندیدن کرد و گفت : شیرین خر. 
واقعا عاشقش شده .. خیلی خیلی زیاد. 
فلیکس اونقدر شیرین و کیوت بود که اگر هیونجین مطمئن نبود به فرمانده بودن فلیکس شک میکرد. 
اخه اون پسر با اینهمه کیوتی بهش نمیومد یه فرمانده ی ترسناک و وحشی باشه و کلی سرباز ازش حساب ببرن. 
در حالی که دقیقا همین طور بود.. 
فلیکس حکم انسان های فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه رو داشت چرا که برای هیونجین ریز و کیوت و گوگولی بود و برای سرباز و فرماندهان زیر دستش حکم فلفلی که با بو کردنش اشک چشماشون پایین میریخت و حساسیت میگرفتن. 
این فرق بین فلیکس فرمانده و فلیکس هیونجین بود. 


SPYWhere stories live. Discover now