فردای اون شب کیونگسو با اولین پرواز به سئول برگشت و تا یک هفته حتی تماسهاش رو هم جواب نداد. چانیول و سونگهو مدام بهش پیام میدادن و ازش میخواستن باهاشون تماس بگیره اما اون حوصلهی حرف زدن با هیچ کس رو نداشت.
جونگین تا دو روز اول سعی میکرد خشمش رو کنترل کنه اما نزدیک به هزار بار به اخراج کردن اون پسر فکر کرد. معتقد بود که اون پسر حق نداشته بهش سیلی بزنه وقتی خودش اولین کسی بود که بوسیدش.
از روز سوم مدام به بهانه های مختلف از اتاقش بیرون میرفت و به اطراف سرک میکشید اما هیچ خبری از دو کیونگسو نبود. مگه اون پسر کار نداشت؟ تا جایی که اون میدونست هفتهی دیگه اولین جلسهی دادگاه یوهان و موکلشون بود و اون باید کارهاش رو خیلی فشرده تر از قبل انجام میداد.
روز هفتم دیگه نتونست این وضع رو تحمل کنه. نمیخواست خودش کسی باشه که به زنگ میزنه یا پیام میده چون به حد کافی غرورش لکه دار شده بود. برای همین با بکهیون تماس گرفت. بعد از چند تا بوق صدای بی حوصلهی بک تو گوشش پخش شد.
_ چی میخوای؟
پشت میزش نشست و گفت:
+ یک هفته گذشته و هنوز کیونگسو سر کار نیومده.
_ خب به من چه ربطی داره؟
+ قرار بود کمکم کنی تا من هم بتونم کمکت کنم یادت که نرفته؟ طبق چیزهایی که من میدونم اگه به زودی با میجو نامزد نکنی مین هیون از چانیول شکایت میکنه اینطور نیست؟
صدای پوف بکهیون که به گوشش رسید نیشش باز شد. پیدا کردن نقطه ضعف بک اصلا سخت نبود و مین هیون به خوبی روی نقطه ضعفش دست گذاشته بود.
_ خب الان چیکار کنم؟ تو بوسیدیش و اونم بهت سیلی زد. وقتی تا یک هفته گم و گور شده یعنی اونقدر ازت چندشش شده که نخواد باهات چشم تو چشم بشه. توقع داری بهش تلقین کنم که تو خیلی جذابی و بوسه هات واقعا خاصن؟
با یادآوری سیلی محکمی که از اون پسر خورده بود اخمهاش به شدت تو هم شد و دستی به صورتش کشید.
+ نه. ازت میخوام بهش زنگ بزنی و یجوری متقاعدش کنی برگرده سر کارش. بقیهاش رو خودم انجام میدم.
_ چیکارش کنم؟ بگم اگه نیاد از کار اخراجش میکنی؟ من و تو هیچ زمان با هم دوست نبودیم که حالا بخوام برای دفتر تخمیت دل بسوزونم.
+ برای من نه ولی برای اون که میتونی. وانمود کن به عنوان دوست چانیول نگران آیندهی کاریشی و تاکید کن چند روز دیگه جلسهی اول دادگاهشونه و باید براش آماده باشه.
تا چند ثانیه سکوت شد و بعد صدای بک رو شنید.
_ دو کیونگسو و کارهاش به هیچ جای من نیست ولی اگه میخوای مجبورش کنم بیاد سر کار انجامش میدم. اما من با روش خودم این کار رو انجام میدم نه چیزی که تو بهم دستور بدی.
YOU ARE READING
The portraitist [Completed]
Fanfictionصورتگر ژانر: زندگی اجتماعی، روانشناختی، رمنس، درام، اسمات🔞 کاپلها: چانبک،کایسو ********************************************* خلاصه: یک پسر خوش گذرون، بدنام، بی ادب و بیخیال و یک پسر مهربون، با ادب، منظم و خوش اخلاق بکهیون بیخیال و خوشگذرون به درخوا...