سوبین تو اتاقش نشسته بود و روی پرونده های مقابلش کار میکرد که در با شدت باز شد و صدای بلند جونگین و منشیش رو همزمان شنید. با دیدن اخمهای در هم جونگین فقط با سر به منشیش اشاره کرد که بیرون بره و اونها رو با همدیگه تنها بذاره.
جونگین فقط وقتهایی که یک اتفاق خیلی بزرگ و بد براش میوفتاد اینطوری رفتار میکرد و قطعا الان هم حرفهای خوبی برای زدن نداشت. به مبل مقابلش اشاره کرد و خودش از پشت میز بلند شد.
× باز چه اتفاقی افتاده؟ یوهان پروندهی وکالتت رو باطل کرده؟
جونگین نفسش رو بیرون داد و با خشم دور خودش چرخید.
+ داره مثل سه سال پیش رفتار میکنه. این پرونده رو هم محرمانه کرده و حتی کیونگسو هم نمیتونه گزارشات رو بخونه. میدونی این یعنی چی دیگه مگه نه؟
با شنیدن اون حرفها ابروهاش با تعجب بالا رفت.
× اوه... این... توقعش رو نداشتم.
جونگین با پوزخند تو موهاش چنگ زد و در طول اتاق راه میرفت.
+ این پروندهی کوفتی هیچی نداره. دوست دختر مقتول معتقده برادرش قاتله و درخواست بازبینی صحنهی جرم داشته. کیونگسو باید گزارشها رو مینوشته ولی یوهان بهش اجازه نداده و حالا همهی گزارشها رو هم خودش نوشته. میدونی این یعنی چی؟
بعد از چند ثانیه سکوت حالا سوبین هم با اخم دور خودش میچرخید و فکر میکرد.
× یعنی میخواد اصل پرونده رو عوض کنه و اظهارات دختره پاک شده.
+ بدتر از اون. حتی ممکنه یکسری مدارک مسخره و جعلی هم استفاده کنه. اینطوری مطمئن میشه که بعد از این رئیس جمهور میشه.
× چه ربطی داره؟
+ رفتم درمورد پسره تحقیق کردم. یک آدم ساده به نظر میرسه ولی موجودی حساب بانکیش از تمام زندگی من و تو بیشتره. پدرش سکته کرده و دکترها هیچ امیدی به زنده موندنش ندارن. حالا که برادره مرده هم هرچی از پدرشون داشتن فقط به این میرسه این یعنی یوهان با نجات دادنش به طور کامل به تمام داراییش دسترسی پیدا میکنه.
سوبین با تعجب نگاهش میکرد. امیدوار بود چیزی که بهش فکر میکرد درست نباشه. عمیقا امیدوار بود.
+ این یعنی با پولهای این پسره میتونه همهی رقیبهاش رو بخره و رای مردم رو به نفع خودش بالا ببره. یوهان اگه رئیس جمهور شه هممون بدبخت میشیم سوبین. این کشور رو کثافت برمیداره و ما هیچ غلطی نمیتونیم بکنیم.
حالا حال سوبین هم مثل خودش بد بود. هردو با اخم های در هم دور خودشون میچرخیدن و بعد از چند دقیقه سکوت سوبین گفت:
× پس این پسره کیونگسو تمام این مدت داشته چه غلطی میکرده؟ یعنی انقدر بی دست و پاس که نتونه هیچ چیز با ارزشی از یوهان پیدا کنه؟
YOU ARE READING
The portraitist [Completed]
Fanfictionصورتگر ژانر: زندگی اجتماعی، روانشناختی، رمنس، درام، اسمات🔞 کاپلها: چانبک،کایسو ********************************************* خلاصه: یک پسر خوش گذرون، بدنام، بی ادب و بیخیال و یک پسر مهربون، با ادب، منظم و خوش اخلاق بکهیون بیخیال و خوشگذرون به درخوا...