کیونگ تا خود صبح پلک روی هم نذاشت و نزدیک به ده بار عرض اتاقش رو طی کرد و با خودش حرف زد. تو ذهنش تمام احتمالات رو در نظر میگرفت و در آخرین مرحله لو میرفت و توسط پلیس دستگیر میشد.
میتونست چهرهی شطرنجی شدهاش رو توی اخبار تصور کنه و صدای گریه و نفرین های مادرش رو میشنید و ناخودآگاه تمام بدنش میلرزید. حس میکرد برای دزدی از بزرگترین بانک امنیتی دنیا آماده میشه و برای اینکار هیچ تجربهای نداره. اگه کند عمل میکرد و دیده میشد چی؟
اگه وقتی قایم شده بود صدای گوشیش بلند میشد و لو میرفت چی؟ اگه مدارک از دستش میوفتاد و تو سالن مقابل چشم بقیه پخش میشد چی؟ اگه خود دادستان اونجا کمین کرده بود و پیداش میکرد چی؟
اونقدر درگیر بود که حتی نفهمید چه زمان صبح شد و وقتی رئیس کیم بهش زنگ زد و گفت تا یک ساعت دیگه میاد دنبالش با عجله از روی تخت پایین پرید و سمت حمام دوید. در بدترین حالت گیر میوفتاد. دوست نداشت اون موقع مقابل دوربینهای مختلف کثیف به نظر برسه.تو حمام حتی جملاتی که بعد از دستگیری مقابل دوربینها باید میگفت رو با خودش تمرین کرد و وقتی بیرون اومد و آماده شد قبل از بیرون رفتن از خونه نفس عمیقی کشید و مادرش رو محکم در آغوش گرفت.
× چی شده؟ برای چی سر تا پا مشکی پوشیدی؟
با سوالی که مادرش پرسید نگاهی به خودش انداخت و آه کشید. واقعا مثل دزدها لباس پوشیده بود. بلوز یقهاسکی مشکی با شلوار جذب مشکی و کت چرم مشکی. فقط باید یک جوراب مشکی روی سرش میکشید تا کاملا شبیه به اونها به نظر برسه.
نگاه مادرش مشکوک و متعجب بود.× اگه نمیشناختمت فکر میکردم داری میری دزدی. نکنه با کسی قرار داری؟
لب پایینش رو به دندون گرفت و بعد از کمی مکث خواست جواب بده که صدای زنگ گوشیش بلند شد. رئیسش باهاش تماس میگرفت. مادرش کمی روی گوشیش خم شد و با دیدن اسم رئیس کیم گوشهی لبهاش بالا رفت.
× پس با رئیست قرار داری. میخوای اینطوری بهتر به نظر برسی نه؟
وقت برای مخالفت کردن نداشت پس لبخند معذبی زد و دوباره مادرش رو بغل کرد. خواست خداحافظی کنه که صداش رو شنید.
× برای یک قرار به این مهمی چرا عطر نزدی؟ تو که هر ماه نصف پول هات رو خرج عطرهای مختلف میکنی.
+ مهم نیست. اینطوری بهتره.
× یعنی چی اینطوری بهتره؟ تو قبلا یک بار بخاطر حساسیتت به گل ناراحتش کردی الان هم میخوای با این کارها بهش نشون بدی که هیچ اهمیتی برات نداره؟
اینطور نبود. اون نمیخواست به یه قرار کوفتی با رئیسش بره. همون دزدی ای که مادرش اول بهش اشاره کرد درست تر بود. علاوه بر این نمیتونست عطر بزنه که اگر لازم شد قایم بشن بوی عطرش به راحتی جاشون رو لو بده.
YOU ARE READING
The portraitist [Completed]
Fanfictionصورتگر ژانر: زندگی اجتماعی، روانشناختی، رمنس، درام، اسمات🔞 کاپلها: چانبک،کایسو ********************************************* خلاصه: یک پسر خوش گذرون، بدنام، بی ادب و بیخیال و یک پسر مهربون، با ادب، منظم و خوش اخلاق بکهیون بیخیال و خوشگذرون به درخوا...