[ووت که یادتون نمیره سوییتی ها؟ +دیدن کاور]
.
.
.
.
.با صدای تق تق چیزی پلکاش لرزید و از خلسه ی شیرینی که درونش گم شده بود ازاد شد...
بازم صدای تق تق تو گوشاش پیچید...
خیلی خسته بود و انگار تازگیا کوهی چیزی کَنده بود...این هجم از خستگیش واقعا بی سابقه بوده...حتی با اینکه تازه از خواب بیدار شده اما بازم انگار تو خواب ازش کار کشیدن که اینقدر خستست.
و الان حس میکرد تو تخت زیرش فرو رفته و حتی نمیتونه انگشتش و تکون بده...صداهای گنگی اطرافش میشنید...
اما توجه ای نکرد چون نمیتونست توجه کنه، خواب پشت پلکاش هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد...سیاه و سیاه تر میشد...انگار بازم داشت تسلیم خواب میشد ولی نشد که بشه...چون حس کرد دستی تو موهاش فرو رفت و اونارو عقب برد...
همین حرکت باعث شد گرگش طبق طبیعتش اماده ی حمله بشه چون اونم مثل خودش گیج خواب بود و نمیفهمید چه خبره.خواست واکنشی از خودش نشون بده که صدای اروم و اشنایی تو گوش سمت راستش پیچید...
و خب باعث شد عضلات منقبض شدش شل بشه و نفس راحتی بکشه...و حتی گرگش نفسی از اسودگی بکشه.-تهیونگا...ته...بیدار شو دیگه.
صدای اشنا و اروم جیمین بود...
چشم هاش و با کرختیه بدنش و بیحسی باز کرد...
بلاخره تازه ویندوزش بالا اومد...
نگاهش به یه جفت چشم خبیث خورد که با لبخند دیوثانه نگاش میکنن.این نگاه جیمین ترسناک بود...
نگاهش و از اون گرفت و دور و اطرافش چرخوند...
تو اتاق هتل بود...اوه اره...
دستی به سرش کشید و رو تخت نیم خیز شد که جیمین از روش کنار رفت...
به تاج تخت تکیه داد...-اخ...سرم...
سرش بدجور درد میکرد...
حتی نمیدونست دیشب چطور خودش و از اون مراسم اورد هتل و رو تخت خوابید...
فقط یادشه اینقدر خسته بود که انگار یهو انرژیش ته کشیده باشه...-حالت خوبه؟
تهیونگ چشماش و باز و به پسر بتا نگاه کرد...
-جیمین؟
پسر بزرگ تر ابروشو بالا داد: انگار حالت خیلی خرابه...نگو که منو نمیشناسی؟و بعد خندید...
تهیونگ چشماش و چرخوند: مسخره بازی درنیار...سوهی کجاست؟
جیمین به ساعت اشاره کرد: اصلا میدونی ساعت چنده؟...تا الان مثل خرس خوابیده بودی...سوهی هم چون گشنش بود رفت چیزی بخوره چون فکر میکرد تو حالا حالاها بیدار نمیشی...اومدم اینجا ببینم یهو تو خواب سکته مکته نکرده باشی.تهیونگ دستی بین موهاش کشید...
-اه... خیلی خسته بودم...نمیدونم ولی تمام بدنم این روزا زود به زود کرخت میشه.
-اوهه داری پیر میشی عزیزم...باید برات وقت بگیرم بری چکاب کامل.-تو از من بزرگ تری، پس اول واسه خودت وقت بگیر پیرمرد.
جیمین خنده ای کرد...
تهیونگ به پسر بزرگ تر نگاه کرد و یهو گفت: اما تو دیشب فوق العاده شده بودی جیمین.
DU LIEST GERADE
Whiskey[ویسکی]
AbenteuerVkook/kookv [completed] 《صد بار بهت گفتم تو کابین خلبان نباید سیگار بکشی...حرف حساب حالیت نمیشه انگاری؟...بلند شو برو بیرون.》 《اه کیم...با این طرز نگاه کردنت فقط اون پایینیه که واست بلند میشه》 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 《بیاین بریم تو دنیای میلیاردر...