[ووتا نسبتا کم شده چرااا ಥ_ಥ ]
.
.
.
.اخرین لقمه از نون تستشو تو دهنش برد و با قهوع ای که بعدش خورد...به صبحونه خوردنش پایان داد و از پشت کانتر بلند شد...
کت چرم قهوه ای رو از روی صندلی برداشت و تن کرد...تونست با پوشیدنش بو و رایحه ی مست کننده ویسکی رو عمیق تر حسش کنه...
دوست داشت امروز وقتی میره تا سند هارو از سهام دار شعبه بگیره کت تهیونگ تو تنش باشه...بی اجازه و دزدکی برداشته بود و قطعا قرار نبود اتفاقی بعدش بیفته...گوشی و سوییچ ماشین و برداشت و قبل از رفتن...سمت اتاقی که دیشب توش خوابیده بودن قدم برداشت...
از پله ها بالا رفت و در اتاق و اروم بازش کرد...
اولین چیزی که خواست ببینه و دنبالش گشت...
بالا تنه ی لخت و ورزیده ی تهیونگ بود که به شکم خوابیده و نصف بدنشو ملافه ی سفید رنگی گرفته...
به قدری تضاد رنگ بدن هاشون دیدنی و خاص شده بود که هوس کرد جلوتر بره و یه کاری انجام بده...پسر اصیل بزرگ تر خواب بود و قطعا دیشب واقعا شب خسته کننده ای براش بوده...
اون از پرواز و اونم از بعدش که از ویلا خارج شد و تا نیمه های شب برنگشت...
جلوتر رفت و اروم یکی از زانو هاشو روی تخت گذاشت...
سمت پسر خودشو جلو کشید و به نیم رخش که دلیلش فرو رفتن نصفی از صورت تهیونگ تو بالشت زیر سرش بود خیره شد...زیبا...
تنها کلمه در وصف این شاهکار...اینقدر خودشو جلو کشید تا بتونه پوست شونه و کتف لختشو نفس بکشه...
بدنش عطر خنکی داشت...سردی و تلخیه ویسکی رو میشد از پوستش حس کنی...بینیش و روی پوستش چسبوند و چشم هاش و بست...
یادشه دیشب چقدر دلش پسر بزرگ تر و میخواست...
ولی میدونست تهیونگ واقعا خستست و فقط با یه بوسه ی خیس و بغل تو اغوش هم خوابیدن...چی میشد اگه الان به زور بیدارش میکرد و تا جون داشت باهاش سکس میکرد؟
تک خنده ای به خودش کرد و تو دلش غر زد: چرت و پرت نگو.لب هاشو به پوست تن تهیونگ چسبوند و بوسید...
یکی...
چهار تا...
ده ها...بوسید تا یکمم که شده این خواستن کم بشه...
اروم گوشه ی ملافه رو گرفت و یکم بالا کشید...
دستش و روی کمر لختش کشید...از پایین تا بالا...
و در اخر...
بوسه ای روی خط وسط کمرش زد و دور شد...نمیخواست بیدارش کنه...
بعد از اینکه سند رو گرفت و برگشت...میتونه هرکاری میخواد باهاش بکنه...
به افکارش لبخند کج و بی پروایی زد و از تخت پایین اومد...صدای زنگ در باعث شد سریع سرش و سمت در اتاق یچرخونه و زیر لب غر بزنه: لعنت بهت...
نگاهشو دوباره به تهیونگ دوخت تا ببینه بیدار شد یا ن...ولی وقتی با ظاهر در ارامش و خوابش مواجه شد نفس عمیقی کشید.
اروم و تند از اتاق خارج شد و رایحشو تو فضا جا گذاشت و درو بست...
YOU ARE READING
Whiskey[ویسکی]
AdventureVkook/kookv [completed] 《صد بار بهت گفتم تو کابین خلبان نباید سیگار بکشی...حرف حساب حالیت نمیشه انگاری؟...بلند شو برو بیرون.》 《اه کیم...با این طرز نگاه کردنت فقط اون پایینیه که واست بلند میشه》 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 《بیاین بریم تو دنیای میلیاردر...