[ووت...
عیدیه من به شما ^_^].
.
.
.
.
.-تهیونگ عزیزم، اومدی.
با لبخند دستش و طرف پسر دراز کرد و دستش و گرفت.
تهیونگ جلو رفت و بعد از اینکه به تیلور تبریک گفت و همو کوتاه بغل کردن...عقب کشید که نگاهش به پسر بتایی افتاد که همونجا تقریبا نزدیکشون وایساده و حتی نگاهی به تهیونگ نمیدازه...سوهی با دیدن بی محلیه جیمین به تهیونگ بازوی پسر و گرفت و اروم گفت: تهیونگ بزار چند روز تو خودش باشه و یکم فکر کنه...حتی به منم بی محلی کرد ولی خب من میشناسمش و میدونم ته دلش چیه...فقط بذار بگذره.
پسر الفا سرش و تکون داد و نگاهش و از جیمین گرفت...
تیلور رفته بود پیش مهمونای دیگش و گفته بود پیششون برمیگرده...میز های پایه بلند چوبی دور تا دور سالن قرار داشت و عده ای دورش جمع میشدن و با نوشیدن صحبت هم میکردن.
جیمین نزدیکشون وایساده بود ولی توجه ای به تهیونگ و سوهی نمیکرد و با پسری که همین ساعت باهم اشنا شده بودن صحبت میکرد...
-تهیونگ...
دختر امگا اخمی کرد و به پسر نزدیک تر شد...
تهیونگ نگاهش و به سوهی داد و یه ابروشو بالا انداخت: چیزی شده؟سوهی سرش و نزدیک گردن تهیونگ برد و با بو کردن رایحه ی عجیب شده ی پسر اخماش بیشتر توهم فرو رفت...
عقب کشید و متحیر گفت: رایحت...داری سرکوبش میکنی ولی بازم حس میشه و میتونم غلظت ویسکی رو حس کنم...حالت خوبه؟
تهیونگ گیج سرش و تکون داد: اره...منظورت از غلیظ شدن رایحم چیه؟
-انگار که...نمیدونم ولی رایحت درست مثل موقع هایی شده که داری رات میشی یا نزدیکشی.تهیونگ از روی تمرکز و فکر اخم محوی کرد و بعد از ثانیه ای به معنیه منفی سرش و بالا انداخت.
-نه امکان نداره...راتم حدودا دو هفته دیگست.
-مطمعنی؟مطمعن جواب داد: مطمعنم...همیشه رات هام سر موقعست و حتی یک روز هم عقب جلو نمیشه.
سوهی بازم با تردید یکم بو کشید و با نگاه مطمعن پسر الفا...اونم سرش و تکون داد و چیزی نگفت.با عوض شدن اهنگ و شروعِ یک موزیک شاد و کلاسیک انگار مراسم شروع شد...
سمت میز بزرگِ پر از خوراکی و میوه و تنقلات رفت و از توش یه توت فرنگی برداشت و اونو تو جام شامپاینش انداخت.عادتش بود و نمیتونست مشروبات الکلی رو بدون انجام این کار بنوشه...
توت فرنگی کم کم تجزیه میشد و طعم فوق العاده ای به شامپاین میداد...جرعه ای ازش نوشید...
تیلور با لبخند و هیجان وسط سالن ایستاد و با دست به رقاص هایی که اجاره کرده بود اشاره کرد تا کارشون و شروع کنن...دختر و پسر های امگا و حتی بتا...
یک رقص زییا و شیک و هماهنگ...
بعضیا با شوق جلو رفتن و برای رقصیدن بهشون پیوستن و به این ترتیب جو از حالت سنگینش خارج شد و حالا همه چیز جالب شده بود...
YOU ARE READING
Whiskey[ویسکی]
AdventureVkook/kookv [completed] 《صد بار بهت گفتم تو کابین خلبان نباید سیگار بکشی...حرف حساب حالیت نمیشه انگاری؟...بلند شو برو بیرون.》 《اه کیم...با این طرز نگاه کردنت فقط اون پایینیه که واست بلند میشه》 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 《بیاین بریم تو دنیای میلیاردر...