part" 29

9.8K 1.5K 1K
                                    

[ووت یادت نره]

.
.
.
.

[اتاق ۳۰۱]...

با شک و تردیدی ‌که تو نگاهش بود‌‌...یکم از کرم مخصوص زخم رو روی انگشتش ریخت و با جلو رفتنش...
انگشتش و اروم روی لب پسر کنارش کشید...

-هنوز نمیتونم...باور کم...

سوهی گفت و انگشتش و رو لب بالای تهیونگ کشید و کرم و روی زخمش پخش کرد...
نگاه به لب های برامده ی پسر انداخت...

-چی باورت نمیشه سوهی؟

دختر اهی کشید و کنار تهیونگه خوابیده روی تخت... به تاج تخت تکیه و پاهاش و دراز کرد...
-لب هات واقعا نابود شدن...چرا اینکارو کردی؟

تهیونگ با چشم های بسته چشماشو چرخوند و سعی کرد دروغی که از همون اول سر هم کرده بود رو برای بار نمیدونم چندم...تکرار کنه...
البته که عذاب وجدان داشت و فکر میکرد داره به مهربونیه سوهی خیانت میکنه.

-خودمم نمیدونم عزیزم...ولی تازگیا عادت کردم وقتی استرس چیزی رو دارم یا عصبیم...لبام و با دندون زخم کنم.

گفت و نفسشو به بیرون فوت کرد...انگار داشت با گفتن همین چند کلمه ی دروغ جون میداد...
اون از گفتن دروغ متنفر بود و ارزو میکرد اخریش باشه...
سوهی دوباره نگاهشو به لب های عجیب تهیونگ داد و سرش و تکون داد...انگار داشت به خودش تلقین میکرد که تهیونگ دروغ نمیگه.

-دیگه انجامش نده...
تهیونگ چشماش و باز کرد و با اینکه خسته بود..ولی لبخندی به دختر زد و  پرسید: من اخرش درست نفهمیدم سوهی...چرا تو و تیلور باید اینجا باشین؟

دختر لبخندی زد و با بردن انگشت هاش به داخل تار موهای فر پسر جواب داد: یه سوپرایز بود...تیلور بهم زنگ زد و گفت بیایم تا شمارو سوپرایز کنیم و البته که بعدش باهم بریم ملبورن  چند روز بمونیم...به عنوان یه سفر دوستانه.
...

[اتاق ۳۰۰]...

-سفر دوستانه دیگه چه صیغه ایه؟
تیلور چشماش و چپ کرد و با لحنی که سعی داشت بخاطر قیاقه ی داغون پسر به خنده نیفته گفت...

-سفر دوستانه یعنی سفر بین من و تو و تهیونگ و سوهی...سوپرایز شدی؟

جونگکوک برای بار هزارم لباش و تو دهنش کشید و با مکثی اخم کرد: اونوقت چرا؟...تو درست کاری کردی هرروز شاهد اون امگایی باشم که تا چند دقیقه پیش داشتم دیوانه وار شوهرشو میبوسیدم...و البته دیدنشون کنار هم برام جهنمه.

تیلور تک خنده ای کرد: میبوسیدین؟...رسما با لبای زخمیتون انگار با یه گرگ وحشی کیس فرانسوی داشتین...این چه طرزشه؟

جونگکوک اهی کشید و رو کاناپه لش کرد...
-حسش هنوز تو وجودمه...
تیلور هیجانی رو دسته ی مبلی که جونگکوک لش کرده بود نشست و گفت: شانس اوردی سوهی زیاد به لب تو دقت نکرد و تهیونگ زود بهش یه چیزی واسه لب زخمیش گفت...ولی لعنت بهت کوکی، چطور این اتفاق افتاد؟...اصلا کی اول شروع کرد؟ همه چیزو مو به مو برام تعریف کن زود باش...

Whiskey[ویسکی]Where stories live. Discover now