[ووت یادت نره]
حرف های اخر پارت و بخونین حتما....
.
.
.فلش بک [۱۱ سال قبل...]
...
-تولدتتتت مبارککککک...تولدت مبارککککک...تولدت مبارکککککککک...
چشماش و چرخوند و بخاطر لوس بازیای هیونگش و سر و صدایی که به وجود اورده بود خنده ای کرد...
-هییی ته...زود شمعارو فوت کن که شام مهمون هیونگتیم...
این صدای بلند و شاده هوسوک بود که تو فضای کوچیک کافه پیچید و از اونور جین صورتش و توهم جمع و اعتراض کرد...-یااااااااااا...
اهی کشید و دستشو رو صورتش برد تا جلوی نگاه های بقیه که متعجب یا با عصبانیت بود خجالت زده نشه...
نمیدونست چرا این دوتا اینقدر مثل بچه ها رفتار میکنن و اروم و قرار ندارن.-لطفا...اه خدای من اروم ترم میشه جشن گرفت...
جین خنده ای کرد و با تکیه دادن به صندلیش گفت: خانوم سوک اگه به بابا مدیون نبود قطعا مارو هزار باره ازکافش بیرون مینداخت...
هوسوک تایید کرد: شانس اوردیم اون روز پسرش تصادف کرده بود و اقای کیم به موقع پسرش و دید و بردش ییمارستان...وگرنه ما الان تو این سگ سرما تو پارک باید جشن میگرفتیم.
تهیونگ اهی کشید و با نگاه به کیک خونگیه روبروش که در کمال بی تجربگی روش از خامه های قرمز، آبی و زرد مالیده شده بود نگاه کرد...
شبیه همه چیز بود جز کیک تولد...البته همینم برای تهیونگ خیلی با ارزش بود و کلی ازشون تشکر کرده بود...
جین: صاحب کارم واقعا ادم خوبیه...ازش خواستم این ماه زودتر حقوقم و بریزه و اونم واقعا قبول کرد...
تهیونگ نفسی از رایحه ی شاده برادرش کشید و با صدای گرفته گفت: لازم نبود هیونگ...خودت میدونی از کسی توقعی ندارم بخصوص تو این وضعیت.
جین به روش لبخندی زد و دستش و تو موهای فر و نرم برادر کوچیکش کشید: تو ارزششو داری...مطمعن باش.
هوسوک به اون دوتا لبخند دندون نمایی زد و با ذوق گفت: هنوز کادو ها موندهههه...تهیونگ شوکه بهشون خیره شد : اوه...نه...
-اوه...چراا...چیزی نگفت چون میدونه هرچیم بهشون بگه نیاز به کادو یا کیک نبود اونا قبول نمیکنن...
واقعا نمیخواست تو اوضاع سختی قرارشون بده و الان واقعا اوضاع...سخت بود...
همه چیز سخت بود.بعد از دادن کادو ها و فوت کردن شمع...تیکه ای از کیک و همراه با چایی که سفارش داده بودن خوردن و حرف ها و خنده هاشون پیچیده بود...
واقعا بودن کنار هیونگاش عالی بود...
طوری که با شوخی خنده هاشون کلا از دنیای بیرون غافل میشه و شده حتی برای دوساعت ارامش داشته باشه و بخنده...
YOU ARE READING
Whiskey[ویسکی]
AdventureVkook/kookv [completed] 《صد بار بهت گفتم تو کابین خلبان نباید سیگار بکشی...حرف حساب حالیت نمیشه انگاری؟...بلند شو برو بیرون.》 《اه کیم...با این طرز نگاه کردنت فقط اون پایینیه که واست بلند میشه》 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 《بیاین بریم تو دنیای میلیاردر...