[ووت یادت نره +کاور و حرف اخر]
.
.
.
.با گرفتن خط هوایی...هدفون و از گوشش دراورد که در کابین باز و سوهی با دو لیوان قهوه وارد شد...
-خسته نباشی خلبان.تهیونگ تک خنده ای کرد و لیوان و ازش گرفت...
-مرسی سوهی.
دختر لبخندی بهش زد و کنارش نشست...
نگاهش به روبرو و دم و دستگاه های پیچیده ی روبروی تهیونگ انداخت.پسر بزرگ تر اما در سکوت قلوپی از قهوش و نوشید...
سوهی بهش خیره شد...چرا مثل قبل درباره با روزشون حرف نمیزد؟
چرا اصلا باهاش حرف نمیزد؟-کم حرف شدی...
تهیونگ نگاهش و متعجب به دختر دوخت و ابروشو کوتاه بالا انداخت.
اولش نفهمید منظورشو...-چی؟
-اتفاقی افتاده؟...یا، من کاری کردم که ناراحت شدی؟
پسر بزرگ تر لیوان و پایین اورد و به سوهی نگاه کرد...
منظور دختر چی بود؟...-سوهی...
-مثل قبل نیستی تهیونگ...اگه ناراحتی بهم بگو..
-چرا این فکرو کردی؟با چشمای ریز و سوالی، ازش پرسید و تعجب کرده بود...
مگه چه رفتاری کرده که سوهی اینطوری برداشتش کرده؟دختر اهی کشید و نگاهش و از چشم های معتاد کننده ی پسر گرفت...
نمیتونست زیاد تو چشم هاش نگاه کنه...میترسید...
از خودش...-بهتره بگم...درست از وقتی که از پاریس برگشتیم خونه...نگاهات فرق کرد...رفتار هات با من کوتاه تر و خشک تر شد...
به تهیونگ خیره شد: چه اتفاقی بینمون افتاده؟...تهیونگ واقعا نمیتونست بفهمه...
مگه خودش و سوهی رابطه ی احساسی باهم داشتن که حالا دختر حس میکنه تهیونگ سرد تر شده؟
اونا فقط کنار هم زندگی میکردن و خب...
تهیونگ اعتقاد داره رفتارش تغیری نکرده...-اتفاقی نیفتاده سوهی...چرا اینطوری فکر میکنی؟...ما هنوز همون دوتا رفیقی هستیم که قراره تو مشکلاتمون به هم کمک کنیم.
نگاه دختر انگار بی فروغ شد و جاشو به تاریکی داد...
انگار هاله ای از اشک تو چشم هاش کم کم پدیدار شد و نتونست جلوشو بگیره...-فقط...دوتا رفیق؟
پسر بزرگ تر بخاطر چشم های عجیب و براق از اشک سوهی...تعجب کرد و سمتش خم شد...
-سوهی...حالت خوبه؟
اما دختر فقط نگاهش میخ چشم های تهیونگ بود و مدام حس میکرد قلبش به منفجر شدن نزدیکه...تهیونگ واقعا نمیدونست چه خبره یا چیکار کنه...
دست دختر و گرفت و بازم تکرار کرد: سوهییی...چه اتفاقی افت...اما حتی نتونست حرفش و کامل کنه...چون دختر با شدت سرش و جلو برد و لباش و رو لبای تهیونگ گذاشت و چشم های پر از اشکشو بست...
قطره هایی که رو گونه ی هردوشون میریخت...
YOU ARE READING
Whiskey[ویسکی]
AdventureVkook/kookv [completed] 《صد بار بهت گفتم تو کابین خلبان نباید سیگار بکشی...حرف حساب حالیت نمیشه انگاری؟...بلند شو برو بیرون.》 《اه کیم...با این طرز نگاه کردنت فقط اون پایینیه که واست بلند میشه》 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 《بیاین بریم تو دنیای میلیاردر...