[ووت یادت نره]
.
.
.
.-کدوم شو؟
پسر دستیار برگه هایی رو به رئیسش تحویل داد و سعی کرد حالشو خوب نشون بده...
صداش واضح میلرزید...
-شویِ...امریکا...گفته بودین میخواین شرکت کنین واسه همین...بهتون گفتم.جونگکوک به مبل راحتیه جتش تکیه داد و یکم فکر کرد...
شوی امریکا...
درسته...میخواست بره...-تاریخش کِیه؟
-دو روز قبل از سال نو شروع میشه تا شب سال نو...تقریبا سه شب...
-یعنی دو روز دیگه؟هنری سری تکون داد و نفس عمیقی کشید...
دستی به پیشونیه داغش کشید و روبروی رئیشش نشست...
-چته؟
سرش و بالا گرفت و به جئون نگاه کرد.-بله؟
جونگکوک به بسته ی شکلاتِ روی میز اشاره کرد: آسمون زده یا همچین چیزی شدی؟
هنری با دستای لرزون یکی از شکلات هارو برداشت و همونطور که سعی داشت با دستای لرزونش اونو باز کنه جواب داد.-بیشتر فکر کنم...ارتفاع زده شدم.
و شکلات و تو دهنش کرد و سعی کرد فقط به طعم شیرینش دقت کنه...
واقعا حال خوشی نداشت.جونگکوک اهی کشید و با برداشتن گوشیش، از روی مبل بلند شد و با دست به اخر جت اشاره کرد.
-برو یکم استراحت کن...از صبحه بیداری.هنری که اصلا به این توجه کردنای رئیسش عادت نداشت، اب دهنش و قورت داد و با تعجب پرسید:...چ...چرا؟...
جونگکوک نگاه وات د فاکی بهش انداخت و سمت در خروجی رفت.-چی چرا؟...مگه میخوام تو خواب خفت کنم که ترسیدی...احمق.
درو باز کرد و خارج شد...مهماندار بتایی جلو اومد و با تعظیمی پرسید: چیزی شده قربان؟
-میخوام به خلبان سر بزنم.
مهماندار کنار رفت و دوباره تعظیمی کرد.سمت کابین خلبان قدم برداشت و با باز کردن در...اول نفس عمیقی از این رایحه ی لعنتی گرفت و وارد شد.
با دیدن پسر بزرگ تر که اخم محوی کرده و عمیق تو فکره...و فرمون جت تو حالت اتوماتیک قرار داره، ابرویی بالا انداخت.از بعد از اون بوسه بخاطر اعتراف یهوییش که قلب جونگکوک رو وحشتناک به هم ریخته بود، تا حالا باهاش حرف نزده بود و یه جورایی میشد گفت که تهیونگ...باهاش قهر کرده.
با چرخوندن چشم هاش اهی کشید و قدمی جلو رفت...
-کسی که اینجا حق داره قهر کنه منم...نه تو.
گفت و کنارش دو صندلیه کمک خلبان جا گرفت...
پسر بزرگ تر رایحش و حس کرده بود پس تعجبی از حضور یهوییش نکرد و فقط بی توجه ای کرد.جونگکوک نگاهی به نیم رخش کرد و ارنجش و به دسته ی صندلیش تکیه و چونش و روی دستش قرار داد...نگاهش و میخ تهیونگ کرد و گذاشت سنگینیه نگاهش و قشنگ حس کنه...
نیم لبخند کوتاهی زد و با چشمای نیمه بازش زیر لب زمزمه کرد.

YOU ARE READING
Whiskey[ویسکی]
AdventureVkook/kookv [completed] 《صد بار بهت گفتم تو کابین خلبان نباید سیگار بکشی...حرف حساب حالیت نمیشه انگاری؟...بلند شو برو بیرون.》 《اه کیم...با این طرز نگاه کردنت فقط اون پایینیه که واست بلند میشه》 ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 《بیاین بریم تو دنیای میلیاردر...